پاسخ:
نام محدثه داراى دو تلفظ است که هر کدام به طور جداگانه مورد بحث قرار مىگیرد.
معناى «محدَّثه» به فتح دال.
«محدثه» به فتح دال، یعنى زنى که براى او حدیث گفته مىشد.
پس از رحلت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله ایام بر فاطمهى زهرا علیهاالسلام به سختى مىگذشت، لذا جبرئیل به امر خداوند بر آن حضرت نازل مىشد و براى آن حضرت از وقایع آینده سخن مىگفت. صحیفهى فاطمیه، حاصل نزول جبرئیل بر فاطمهى زهرا علیهاالسلام در این مدت است.
فرشتگان با فاطمهى زهرا علیهاالسلام سخن مىگفتند:
بإسناده عن أبیعبداللَّه علیه السلام قال:
«إنما سمیت فاطمة «محدثة» لأن الملائکة کانت تهبط من السماء فتنادیها کما تنادی مریم بنت عمران. فتقول «یا فاطمة! ان اللَّه إصطفاک و طهرک و اصطفاک على نساء العالمین یا فاطمة! اقنتی لربّک و اسجدی و ارکعی مع الراکعین» فتحدثهم و یحدثونها، فقالت لهم ذات لیلة: ألیست المفضلة على نساء العالمین مریم بنت عمران؟ فقالوا: إنّ مریم کانت سیدة نساء عالمها و أنّ اللَّه عز و جل جعلک سیدة نساء عالمک و عالمها و سیدة نساء الأوّلین والآخرین،
امام صادق علیه السلام فرمودند: فاطمه علیهاالسلام را «محدثه» گویند، چون ملائکه از آسمان به پایین مىآمدند و همان گونه که ملائکه با حضرت مریم علیهاالسلام سخن مىگفتند، با حضرت زهرا علیهاالسلام نیز سخن مىگفتند. ملائکه به حضرت زهرا علیهاالسلام گویند: «یا فاطمة! إن اللَّه إصطفاک و طهرک و إصطفاک على نساء العالمین یا فاطمة! اقنتى لربک و اسجدی و ارکعی مع الراکعین» حضرت فاطمه علیهاالسلام با ملائکه سخن مىگفت و فرشتگان نیز با آن حضرت سخن مىگفتند.
شبى حضرت فاطمه علیهاالسلام از فرشتگان سؤال نمود: آیا برترین زن عالم، حضرت مریم علیهاالسلام دختر عمران نیست؟ فرشتگان عرضه داشتند: حضرت مریم علیهاالسلام سرور زنان زمان خود بود، اما خداوند شما را برترین زن جهان قرار داده است، هم در زمان خودت و هم در زمان حضرت مریم علیهاالسلام و سرور همهى زنان از اول عالم تا آخر جهان.»
فاطمهى زهرا علیهاالسلام محدثه بود، لکن پیامبر نبود:
قال محمد بن أبیبکر:
«لما قرأ «و ما أرسلنا من قبلک من رسول و لا نبیّ و لامحدث» قلت: و هل یحدث الملائکة إلّا الأنبیاء. قال: إنّ مریم لم تکن نبیة و کانت محدثة و اُمّموسى بن عمران کانت محدثة و لم تکن نبیة و سارة إمرأة إبراهیم قد عاینت الملائکة فبشروها بإسحاق و من وراء إسحاق یعقوب و لم تکن نبیة و فاطمة علیهاالسلام بنت رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله کانت «محدثة» و لم تکن نبیة،
محمد پسر ابوبکر گوید: وقتى آیه «و ما أرسلنا من قبلک من رسول و لا نبیّ و لا محدث» نازل شد من گفتم: آیا فرشتگان با غیر از پیامبران نیز سخن مىگویند؟
«امام علیه السلام فرمودند: حضرت مریم علیهاالسلام پیامبر نبود ولى «محدثه» بود، یعنى فرشتگان با او سخن مىگفتند. مادر موسى نیز محدثه بود، ولى پیامبر نبود. ساره همسر حضرت ابراهیم علیه السلام، محدثه بود، امّا پیامبر نبود. فرشتگان با او ملاقات نمودند و بشارت اسحاق و یعقوب را به او دادند. و فاطمهزهرا علیهاالسلام ملائکه را مىدید و از آنها حدیث مىشنید، اما پیامبر نبود.»
اخبار غیبى، در مصحف فاطمهى زهرا علیهاالسلام:
عن حماد بن عثمان قال:
«سمعت أباعبداللَّه علیه السلام یقول: تظهر الزنادقه سنة ثمانیة و عشرین و مائة و ذلک لأنّی نظرت فی «مصحف فاطمة» علیهاالسلام. قال: فقلت: و ما مصحف فاطمة علیهاالسلام؟ فقال: إنّ اللَّه تبارک و تعالى لما قبض نبیه صلى اللَّه علیه و آله دخل على فاطمة علیهاالسلام من وفاته من الحزن ما لایعلمه إلّا اللَّه عز و جل فأرسل إلیها ملکاً یسلّى عنها غمها و یحدثها. فشکت ذلک إلى أمیرالمؤمنین علیه السلام. فقال لها: إذ أحست بذلک و سمعت الصوت قولی لی. فأعلمتْه. فجعل یکتب کل ما سمع حتى اُثبت من ذلک مصحفاً. قال: ثم قال: أمّا أنّه لیس من الحلال والحرام ولکن فیه علم ما یکون،
حماد بن عمان مىگوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: در سال 128 ه.ق، زنادقه ظهور خواهند کرد، زیرا من مصحف فاطمه علیهاالسلام را نگاه کردم و این مطلب را آنجا دیدم. گفتم: مصحف فاطمه علیهاالسلام چیست؟ فرمودند: وقتى که پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله رحلت کرد، غم و غصهى بىحدى که فقط خدا (مقدار آن را) مىداند، بر فاطمهى زهرا علیهاالسلام وارد شد. خداوند ملکى را فرستاد تا حضرت زهرا علیهاالسلام را تسلى خاطر دهد و با او سخن بگوید. حضرت فاطمه علیهاالسلام از این جریان به امیرالمؤمنین علیه السلام گلایه کردند. حضرت على علیه السلام فرمودند: هرگاه ملک را دیدى و صداى او را شنیدى مرا خبر کن. حضرت زهرا علیهاالسلام، حضرت على علیه السلام را از آمدن ملک خبر کرد امیرالمؤمنین علیه السلام آنچه را که مىشنید، مىنوشت، تا این که کتابى از آن مطالب نوشته شد. سپس امام صادق علیه السلام فرمودند: اما در «مصحف فاطمه علیهاالسلام» حلال و حرام خدا نیست، بلکه وقایعى که اتفاق خواهد افتاد (تا روز قیامت) همه درون آن است.» در مصحف فاطمهى زهرا علیهاالسلام چیست؟
إنّ الصادق علیه السلام یقول:
«علمنا غابر و مزبور و نکت فى القلوب و نقر فی الأسماع و أن عندنا الجفر الأحمر والجفر الأبیض و «مصحف فاطمة» علیهاالسلام و عندنا الجامعة فیها جمیع ما تحتاج الناس إلیه فسئل عن تفسیر هذا الکلام. فقال: أما الغابر، فالعلم بمإ؛ّّ یکون و أما المزبور فالعلم بما کان و امّا النکت فی القلوب فهو الإلهام و أمّا النقر فی الأسماع فحدیث الملائکة نسمع کلامهم و لا نرى أشخاصهم و أمّا الجفر الأحمر فوعاء فیه سلاح رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله و لن یخرج حتى یقوم قائمنا أهل البیت و أمّا الجفر الأبیض فوعاء فیه توراة موسى و إنجیل عیسى و زبور داود و کتب اللَّه الاولى و أمّا مصحف فاطمة علیهاالسلام ففیه ما یکون من حادث و أسماء من یملک إلى أن تقوم الساعة و امّا الجامعة، فهو کتاب طوله سبعون ذراعاً، املاء رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله من فلق فیه و خطّ علی بن أبیطالب علیه السلام بیده فیه واللَّه جمیع ما تحتاج إلیه الناس إلى یوم القیامة حتى أنّ فیه أرش الخدش والجلدة و نصف الجلدة،
امام صادق علیه السلام مىفرمودند: ما غابر و مزبور را مىدانیم، ما مسائل قلبى و نیَّات را مىدانیم. ما «نقرى» که در گوشها مىرود را مىدانیم.
«جفر قرمز» و «جفر سفید» را مىشناسیم. در نزد ما «مصحف فاطمه علیهاالسلام» است. در پیش ما «جامعهاى» است که همهى چیزهایى که انسان به آن نیاز دارد در آن هست. سؤال شد: این کلام یعنى چه؟
«امام علیه السلام فرمودند: «غابر»، یعنى دانستن آنچه واقع مىشود. «مزبور»، یعنى دانستن آنچه قبلاً رخ داده است. اما «نکتههاى قلبى»، اوهام ذهنى دیگران است که ما مىدانیم. «نقرِ» در گوشها، سخن ملائکه مىباشد که ما آنها را مىشنویم، ولى خودشان را نمىبینیم. «جفر قرمز» ظرفى است که اسلحهى پیامبر در آن است و آن سلاح تا زمان امام مهدى علیه السلام، قائم اهلبیت علیهم السلام خارج نخواهد شد. اما «جفر سفید» آن ظرفى است که تورات موسى و انجیل عیسى و زبور داوود و کتاب اولى خداوند در آن است. اما «مصحف فاطمه علیهاالسلام»، پس آنچه از حوادث رخ خواهد داد و اسامى پادشاهان تا روز قیامت در آن آمده است. اما «جامعه» کتابى است که طول آن هفتاد ذرع است (شاید کنایه از کثرت معارف آن کتاب باشد) پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم مطالب آن را فرموده است و حضرت على علیه السلام آن را نوشته است و به خدا قسم! در آن تمام آنچه انسان تا روز قیامت نیاز دارد، نوشته شده است، حتى در کتاب جامعه مقدار خسارت بسیار کم نیز وجود دارد، یک شلاق و نصف شلاق نیز در آن بیان شده است.»
معناى «محدثه» بکسر دال.
«محدثه» به کسر دال، یعنى زنى که براى دیگران نقل حدیث مىکند. ما از حضرت فاطمهى زهرا علیهاالسلام روایات زیادى را در دست داریم. حضرت فاطمهى زهرا علیهاالسلام به سؤالات زنان مدینه پاسخ مىفرمودند و به آنان حدیث مى آموختند. حضرت فاطمهى زهرا علیهاالسلام احادیث زیادى را از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم و یا حضرت على علیه السلام براى ما نقل فرمودهاند، لذا او را «محدِّثه» گویند.
امام حسن
عسکری و آماده سازی
شیعیان برای دوران غیبت
از آن جا
که غایب شدن امام و رهبر هر جمعیت، حادثه ای غیرطبیعی و نامأنوس است و تحمل مشکلات
ناشی از آن برای نوع مردم دشوار می باشد، پیامبر اسلام و امامان پیشین، به تدریج مردم را با این
موضوع آشنا ساخته و افکار ایشان را برای پذیرش آن آماده می کردند. این تلاش، در عصر
امام عسکری به صورت
روشن تری به چشم می خورد و جلوه بیشتری پیدا می کند؛ زیرا آن حضرت، از یک طرف حضرت
مهدی را تنها به شیعیان
خاص و بسیار نزدیک خود نشان می داد و از طرف دیگر، تماس مستقیم شیعیان با خود حضرت
عسکری نیز روز به روز
محدودتر و کمتر می شد، به طوری که حتی در خود شهر سامراء، به مراجعات و مسایل
شیعیان به وسیله نامه یا توسط نمایندگان خویش پاسخ می دادند. آن حضرت با این شیوه،
به شیعیان فهماندند که امام زمان می تواند زنده بوده، ولی از نظر و چشم مردمان
پنهان باشد.
http://www.hawzah.net/fa/magazine/magart/3282/4627/34397
بخش بیست و پنجمنامه ی امام به مردم کوفه در حاجر
هنگامی که امام حسین به «حاجر» در منطقه ی «ذی الرمه» یکی از منازل حج از راه بادیه- رسید نامه ای به شیعیانش از اهل کوفه نوشت تا آنها را از حرکتش به سوی آنان با خبر سازد. در آن نامه، بعد از نام خدا آمده بود:
«از حسین بن علی به برادرانش از مؤمنین و مسلمین، سلام بر شما! من به همراه شما خدایی را که جز او معبودی نیست سپاس می گویم، اما بعد: نامه ی مسلم بن عقیل به من رسید و مرا از حسن نظر و فراهم آمدن اکثریت شما برای نصرت ما و گرفتن حقمان آگاه کرد، پس از خداوند مسئلت می نماییم که ما را به نیکوکاری موفق نماید و به شما به خاطر آن، بزرگترین پاداش را منظور فرماید. من روز سه شنبه، هشتم ذیحجه، روز ترویه، از مکه به سوی شما حرکت کرده ام، پس هرگاه فرستاده ام بر شما وارد شد، کارتان را پنهان بدارید و کوشش کنید که من ان شاءاللَّه همین روزها بر شما وارد می شوم، والسلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته» .
امام، نامه را به قهرمان بی همتا «قیس بن مسهر صیداوی» سپرد، او به سرعت راه را پیمود و بدون توجه به هیچ چیز، حرکت کرد تا اینکه به «قادسیه» رسید به جایی که گروهی از مأموران در آنجا برای بازرسی دقیق کسی که به عراق وارد و یا از آن خارج می گردید، قرار داده شده بودند، مأموران او را دستگیر نمودند قیس به سرعت نامه را پاره کرد تا مأموران از مفاد آن مطلع نشوند، آنگاه او را تحت الحفظ، همراه با پاره های نامه، نزد ابن زیاد ستمگر فرستادند. هنگامی که نزد وی قرار گرفت، ابن زیاد به او گفت:
تو کیستی؟
مردی از شیعیان امیرالمؤمنین، حسین بن علی علیه السلام هستم.
چرا نامه ای را که همراه داشتی، پاره نمودی؟
از ترس اینکه از مفادش مطلع شوی.
نامه از کیست و برای کیست؟
از حسین است، برای جمعی از اهل کوفه که نامهایشان را نمی دانم.
آن ستمگر به خشم آمد و از حالت عادی خارج شده بر او فریاد کشید: به خدا! هرگز از نزد من دور نمی شوی مگر اینکه افرادی را که این نامه به آنها نوشته شده است به من معرفی کنی و یا اینکه بالای منبر بروی و حسین و پدر و برادرش را ناسزاگویی تا دست من نجات یابی و یا اینکه تو را قطعه قطعه خواهم ساخت.
قیس به وی گفت: «این عده را من نمی شناسم، اما لعن نمودن را انجام می دهم».
ابن زیاد گمان کرد که وی از نوع فرومایگان اهل کوفه است که مادیات، آنها را می فریبد و مرگ، آنانرا می هراساند و نمی دانست که وی از آزادگان بی همتایی است که تاریخ امتها و ملتها را می سازند و کلمه ی حق و عدل در زمین، به آنان بلندی می یابد...
ابن مرجانه دستور داد مردم را در مسجد اعظم جمع کنند تا به گمان خویش از لعن کردن اهل بیت به وسیله ی قیس، نمونه هایی از پیمان شکنی را به آنان نشان دهد تا آنها را بر آن وادار کند و آنرا بخشی از اخلاق و سرشت آنان قرار دهد.
آن قهرمان بزرگ در حالی که مرگ را استهزا می نمود و زندگی را به تمسخر گرفته بود، از جای برخاست تا با امانت و اخلاص، رسالت خداوند را ادا نماید. پس بالای منبر رفت و خدای را سپاس گفت و ستایش نمود و بر پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله درود فرستاد و علی و فرزندانش را رحمت فراوان فرستاد و سپس عبیداللَّه و پدرش و ستمکاران بنی امیه همگی را لعنت کرد و صدای کوبنده ش را- که صدای حق و اسلام بود- بلند کرد و گفت:
«ای مردم!.. حسین بن علی، بهترین خلق خدا، فرزند فاطمه، دختر رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله است، من فرستاده ی وی به سوی شما هستم، من در حاجر از او جدا شدم، پس او را اجابت نمایید...»
مزدوران ابن زیاد، به سوی وی شتافتند و او را از کار قیس، آگاه کردند، وی خشمگین شد و دستور داد تا او را بالای قصر ببرند و از آنجا، در حالی که زنده است وی را به پایین بیندازند.
مأموران او را گرفتند و از بالای کاخ بر زمین افکندند، اعضای وی از هم دریده شد و استخوانهایش درهم شکسته گردید و به مرگ قهرمانان، در راه ایمان و عقیده اش، درگذشت.
هنگامی که خبر کشته شدنش به حضرت حسین رسید، به شدت غمگین گشت و به گریه افتاد و فرمود: «خداوندا! برای ما و شیعیانمان نزد خودت، جایگاهی ارزنده قرار ده و ما و آنان را در جایگاه رحمتت و در کنارهم فراهم آور که تو بر هر چیزی توانا هستی»
ابتدا چیستان ها را خوانده و جواب آن ها را بیابید : سپس به انتهای سوالات رفته و پاسخ هر شماره را مشاهده کنید و از جوابی که دادید و صحیح نبود لذت ببرید
۱: آن چیست که همیشه دستش به کمرش است و ایستاده ؟
۲ : من یار مهربانم داناو خوش بیانم گویم سخن فراوان با آنکه بی زبانم
هر مشکلی که داری ، مشکل گشای آنم پندت دهم قراوان من یار پند دانم
من دوستی هنرمند، با سود و بی زیانم از من مباش غافل ، من یار مهربانم
۳ : کوچیک کوچیک، دماغ کوچینک !
۴ : آن چیست که پای کوه نشسته و عمامه بسردارد؟
۵ : راه میره بیابون، بار میکشه فراوون، خار میخوره بجای نون
۶ : زردم و زبرم، زیر زمین معتبرم، کلاه سبزی به سرم !
۷ : چه خزنده خطرناکی است که اگر آنرا وارونه کنیم رام می شود؟
۸ : اولم این سر گاو دومم آن سر گاو سومم آخر روز چهارم دوم هنوز
بر سرم چون شاخه هاست تو ی جنگل کاج هاست
۹ : کاسه که سرداره، سرکله سیر داره؟
۱۰ : آن چیست که یک پا دارد و سه چشم ؟
۱۱ : بدیدم در دهان دوست چیزی بگفتم چیست؟ گفتا اینچنین او
دو حرف اول آن اول کاه دو حرف آخرش پایان آهو
۱۲ : آن چیست که گرگ دو تا دارد اما سگ یکی؟
۱۳ : آن چیست که اول سرش را میبرند بعد بخاطرش گریه می کنند؟
۱۴ : آن چیست لباس سیاهی به تنش، کلاه سبزی به سرش ؟
۱۵ : منم آن میوه ای که هر که خورد می خورد بی حساب ویتامین
اولم هست حرف اول سیر دومم هست حرف دوم چین
سوم حرف آخر آب است گر تو بشناختی کنم تحسین
۱۶ : عجایب لعبتی دیدم یه دریا که بر آب روان می رفت و می جست بگفتم چیست نامت ؟ گفب خواهی اگر بر نام من یابی کنون دست دو حرف اولم آغاز مار است دو حرف آخرم آغاز هیچ است
۱۷ : اولم آخر پلنگ است که زیبا وقت جنگ است دومم آخر شیر است که بر جنگل امیر است سومم میان ببر است چه طوفان و چه ابر است آخرم آخر گریه است ولی مایه خنده است با بچه ها همبازیم چه نازیم ، چه نازیم مشنگم و قشنگم گه خیلی شوخ و شنگم
۱۸ : آن چیست که بالا پرتاب کنی پایین می پرد ، پایین بزنی بالا می پرد؟
۱۹ : آن چیست که وقتی هوا گرم می شود لباس می پوشد ، وقتی هوا سرد می شود لباسش را بیرون می آورد؟
۲۰ : صد دانه یاقوت دسته به دسته با نظم و ترتیب یک جا نشسته هر دانه ای هست خوش رنگ و درخشان قلب سفیدی در در سینه آن یاقوتها را پیچیده با هم در پوششی نرم پروردگارم
۲۱ : این چیه که مورچه داره ، اما مار نداره ؟
۲۲ : برگ سبز چمنی، ورق ورق تو می شکنی!
۲۳ : چه حیوان درنده ایست که از هر طرف نگاهش کنید آدم را می درد؟
۲۴ : حرف اولم اول فیل است حرف دومم ازسر نیل است حرف سومم سوم عاج است حرف چهارم میان کاج است حرف پنجمم اول نیز است بگویید پس چه چیز است؟
۲۵ : مرا جای باشد به هر خانه ای کنم موشها را به شبها شکار تو خواهی بیابی اکر نام من سر گرگ را بر سر به بگذار
۲۶ : اول وآخرم اول قند میانم آش- بهمین خیال باش
۲۷ : آن چیست که تا اسمش را می آورند می شکند؟
۲۸ : آن چیست که همه آنرا دارند ؟
۲۹ : آن چیست که اول دین است اولش باء و آخرش میم است ؟
۳۰ : آن چیست که چیستان است در دست لینچان است ( به یاد لینچان )
*************
جواب ها :
۱ : آفتابه
۲ : کتاب
۳ :نخود
۴ : قارچ
۵ : شتر
۶ : هویج
۷ : مار
۸ : گوزن
۹ : لاک پشت
۱۰ : چراغ راهنمایی و رانندگی
۱۱ : کاهو
۱۲ : حرف گ
۱۳ : پیاز
۱۴ : بادمجان
۱۵ : سیب
۱۶ : ماهی
۱۷ : گربه
۱۸ : توپ
۱۹ : درخت
۲۰ : انار
۲۱ : نقطه
۲۲ : کاهو
۲۳ : گرگ
۲۴ : فنجان
۲۵ : گربه
۲۶ : قاشق
۲۷ : سکوت
۲۸ : اسم
۲۹ : بسم الله الرحمن الرحیم
۳۰ : شمشیر
علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال وثروت میراث قارون و فرعون و هامانوشداد.
مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد. در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همانطور که ایستاده بود بلافاصله پرسید:
-اباالحسن! سؤالی دارم، میتوانم بپرسم؟ امام در پاسخ آن مرد گفت:بپرس! مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید:-علم بهتر است یا ثروت؟
-علی فرمود:
علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ میکند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی.
نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود،همانجا که ایستاده بود نشست.
-در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد،و امام در پاسخش فرمود:
علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است،ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار!
هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. او در حالی که کنار دوستانش مینشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید:
-یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟
-حضرتعلی در پاسخ به آن مرد فرمودند:
علم بهتر است؛ زیرا اگر ازمال انفاق کنی کم میشود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی برآن افزوده میشود.
-نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنارستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال راتکرار کرد.
-حضرت علی در پاسخ به او فرمودند :
علم بهتر است؛زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل میدانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد میکنند.
-با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه کردند. یکی از میان جمعیت گفت: حتماً این هم میخواهد بداند که علم بهتر است یا ثروت! کسانی که صدایش را شنیده بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد:
-یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟
امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت:
علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد.
مرد ساکت شد. همهمهای در میان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه یک سؤال را میپرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت علی و گاهی به تازهواردها دوخته میشد.
در همین هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت علی وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود، پرسید:
یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟
امام دستش را به علامت سکوت بالا برد و فرمودند :
علم بهتر است؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه میشود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد.
مرد آرام از جا برخاستو کنار دوستانش نشست؛ آنگاه آهسته رو به دوستانش کرد و گفت: بیهوده نبود که پیامبر فرمود: من شهر علم هستم و علی هم درِ آن! هرچه
از او بپرسیم، جوابی در آستین دارد، بهتر است تا بیش از این مضحکة مردم نشدهایم، به دیگران بگوییم،نیایند! مردی که کنار دستش نشسته بود، گفت: از کجا معلوم! شاید این
چندتای باقیمانده را نتواند پاسخ دهد، آنوقت در میان مردم رسوا میشود و ما به مقصود خود میرسیم! مردی که آن طرفتر نشسته بود،گفت: اگر پاسخ دهد چه؟ حتماً آنوقت
این ما هستیم که رسوای مردم شدهایم! مرد با همان آرامش قلبی گفت: دوستان چه شده است، به این زودی جا زدید! مگر قرارمان یادتان رفته؟ ما باید خلاف گفتههای پیامبر را به مردم ثابت کنیم.
-در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید،
-که امام در پاسخش فرمود :
علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش میماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.
سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی نمیگفت. همه از پاسخهای امام شگفتزده شده بودند که…
-نهمین نفر وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید: یا علی!
علم بهتر است یا ثروت؟ امام در حالی که تبسمی بر لب داشت، فرمود:
علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل میکند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان میشود.
نگاههای متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، انگار که انتظار دهمین نفر را میکشیدند. در همین حال مردی که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد.
او در آخر مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به روبهرو چشم دوخت. مردم که فکر نمیکردند دیگر کسی چیزی بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در این هنگام مرد پرسید:
-یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟ نگاههای متعجب مردم به عقب برگشت. با شنیدن صدای علی مردم به خود آمدند:
علم بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی میکنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضعاند
فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود. سؤال کنندگان، آرام و بیصدا از میان جمعیت برخاستند. هنگامیکه آنان مسجد را ترک میکردند، صدای امام را شنیدند که میگفت:
اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من میپرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی میدادم.