صاحب الزمان

دانش آموز کلاس ششم ابتدایی دبستان شرافت

صاحب الزمان

دانش آموز کلاس ششم ابتدایی دبستان شرافت

خلاصه ای از زندگانی امام حسین علیه السلام

ولادت

در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت دومین فرزند برومند حضرت على وفاطمه , که درود خدا بر ایشان باد, در خانه وحى و ولایت چشم به جهان گشود. چون خبر ولادتش به پیامبر گرامى اسلام (ص ) رسید, به خانه حضرت على (ع ) و فاطمه (س ) آمد و اسما  فرمود تا کودک را بیاورد.اسما او را در پارچه اى سپید پیچید و خدمت رسول اکرم (ص ) برد, آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت.
به روزهاى اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش , امین وحى الهى , جبرئیل  فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا, این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبیر) که به عربى (حسین ) خوانده می شود نام بگذار.چون على براى تو به سان هارون براى موسى بن عمران است , جز آن که تو خاتم پیغمبران هستى .و به این ترتیب نام پرعظمت حسین از جانب پروردگار, براى دومین فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد.
به روز هفتم ولادتش , فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد, گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقیق کشت , و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موى سر او نقره صدقه داد.

حسین (ع ) و پیامبر (ص )

از ولادت حسین بن على (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد, مردم از اظهار محبت و لطفى که پیامبر راستین اسلام (ص ) درباره حسین (ع ) ابراز میداشت , به بزرگوارى و مقام شامخ پیشواى سوم آگاه شدند.
سلمان فارسى می گوید: دیدم که رسول خدا (ص ) حسین (ع ) را بر زانوى خویش نهاده او را می بوسید و می فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى , تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى , تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاى خدایى که نُه نفرند و خاتم ایشان ,قائم ایشان (امام زمان عج ) می باشد.
انس بن مالک روایت می کند: وقتى از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست می دارى , فرمود: حسن و حسین را, بارها رسول گرامى حسن (ع ) و حسین (ع ) را به سینه می فشرد وآنان را می بویید و می بوسید
ابوهریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است , در عین حال اعتراف می کند که : رسول اکرم را دیدم که حسن و حسین را بر شانه هاى خویش نشانده بود و به سوى مامی آمد, وقتى به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته , و هر که با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است عالیترین, صمیمیترین و گویاترین رابطه معنوى و ملکوتى بین پیامبر و حسین را میتوان در این جمله رسول گرامى اسلام(ص )خواند که فرمود:حسین از من و من ازحسینم

حسین (ع ) با پدر

شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار سپرى شد, و آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم از جهان فروبست و به لقاى پروردگار شتافت , مدت سى سال با پدر زیست . پدرى که جز به انصاف حکم نکرد , و جز به طهارت و بندگى نگذرانید , جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت . پدرى که در زمان حکومتش لحظه اى او را آرام نگذاشتند ,همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند... 
در تمام این مدت , با دل و جان از اوامر پدر اطاعت می کرد, و در چند سالى که حضرت على (ع ) متصدى خلافت ظاهرى شد, حضرت حسین (ع ) در راه پیشبرد اهداف اسلامى , مانند یک سرباز فداکار، همچون برادر بزرگوارش می کوشید, و در جنگهاى جمل , صفین و نهروان شرکت داشت
به این ترتیب , از پدرش امیرالمؤمنین(ع ) و دین خدا حمایت کرد و حتى گاهى در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض می کرد. در زمان حکومت عمر, امام حسین (ع ) وارد مسجد شد, خلیفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده کرد که سخن میگفت. بی درنگ از منبر بالا رفت و فریاد زد: از منبرپدرم فرود آى

امام حسین (ع ) با برادر

پس از شهادت حضرت على (ع ), به فرموده رسول خدا (ص ) و وصیت امیرالمؤمنین (ع ) امامت و رهبرى شیعیان به حسن بن على (ع ), فرزند بزرگ امیرالمؤمنین (ع ), منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامین پیشوایشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسین (ع ) که دست پرورد وحى محمدى و ولایت علوى بود, همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتى بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ , امام حسن (ع ) مجبور شد که با معاویه صلح کند و آن همه ناراحتی ها را تحمل نماید, امام حسین (ع ) شریک رنج هاى برادر بود و چون میدانست که این صلح به صلاح اسلام و مسلمین است , هرگز اعتراض به برادر نداشت . 
حتى یک روز که معاویه , در حضور امام حسن (ع ) وامام حسین (ع ) دهان آلوده اش را به بدگویى نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان امیرمؤمنان (ع ) گشود, امام حسین (ع ) به دفاع برخاست تا سخن در گلوى معاویه بشکند و سزاى ناهنجاریش را به کنارش بگذارد, ولى امام حسن (ع ) او را به سکوت و خاموشى فراخواند, امام حسین (ع ) پذیرا شد و به جایش بازگشت , آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاویه برآمد, و با بیانى رسا و کوبنده خاموشش ساخت 

امام حسین (ع ) در زمان معاویه

چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) به شهادت رسیدند, به گفته رسول خدا (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و وصیت حسن بن على (ع ) امامت و رهبرى شیعیان به امام حسین (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبرى جامعه گردید. امام حسین (ع ) می دید که معاویه با اتکا به قدرت اسلام , بر اریکه حکومت اسلام به ناحق تکیه زده , سخت مشغول تخریب اساس جامعه اسلامى و قوانین خداوند است و از این حکومت پوشالى مخرب به سختى رنج می برد, ولى نمی توانست دستى فراز آورد وقدرتى فراهم کند تا او را از جایگاه حکومت اسلامى پایین بکشد, چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نیز وضعى مشابه او داشت.
امام حسین (ع ) می دانست اگر تصمیمش را آشکار سازد و به سازندگى قدرت بپردازد, پیش از هر جنبش و حرکت مفیدى به قتلش می رسانند, ناچار دندان بر جگر نهاد و صبررا پیشه ساخت که اگر بر می خاست , پیش از اقدام به دسیسه به شهادت رساندن, از این کشته شدن هیچ نتیجه اى گرفته نمی شد. بنابراین تا معاویه زنده بود, چون برادر زیست و علم مخالفت هاى بزرگ نیفراخت , جز آن که گاهى محیط و حرکات و اعمال معاویه را به باد انتقاد می گرفت و مردم رابه آینده نزدیک امیدوار می ساخت که اقدام مؤثرى خواهد نمود. 
در تمام طول مدتى که معاویه از مردم براى ولایتعهدى یزید, بیعت می گرفت , حسین به شدت با اومخالفت کرد, و هرگز تن به بیعت یزید نداد و ولیعهدى او را نپذیرفت و حتى گاهى سخنانى تند به معاویه گفت و یا نامه اى کوبنده براى او نوشت که) معاویه هم در بیعت گرفتن براى یزید, به او اصرارى نکرد و امام (ع ) همچنین بود و ماند تا معاویه درگذشت ...

قیام حسینىیزید پس از معاویه بر تخت حکومت اسلامى تکیه زد و خود را امیرالمؤمنین خواند و براى این که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبیت کند, مصمم شد براى نامداران و شخصیتهاى اسلامى پیامى بفرستد و آنان را به بیعت با خویش بخواند. به همین منظور, نامه اى به حاکم مدینه نوشت و در آن یادآور شد که براى من از حسین (ع )بیعت بگیر و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان .

حاکم این خبر را به امام حسین (ع )رسانید و جواب مطالبه نمود. امام حسین (ع ) چنین فرمود: انا لله و انا الیه راجعون و على الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل یزید) آن گاه که افرادى چون یزید, (شرابخوار و قمارباز و بی ایمان و ناپاک که حتى ظاهر اسلام را هم مراعات نمی کند) بر مسند حکومت اسلامى بنشیند, باید فاتحه اسلام را خواند.(زیرا این گونه زمامدارها با نیروى اسلام و به نام اسلام , اسلام را از بین میبرند.)
امام حسین (ع ) می دانست اینک که حکومت یزید را به رسمیت نشناخته است , اگر در مدینه بماند به قتلش می رسانندش, لذا به امر پروردگار, شبانه و مخفى از مدینه به سوى مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه , همراه با سرباز زدن او از بیعت یزید, در بین مردم مکه و مدینه انتشار یافت , و این خبر تا به کوفه هم رسید. کوفیان ازامام حسین (ع ) که در مکه به سر می برد دعوت کردند تا به سوى آنان آید و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقیل , پسر عموى خویش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفى را از نزدیک ببیند و برایش بنویسد. مسلم به کوفه رسید و با استقبال گرم و بی سابقه اى روبرو شد, هزاران نفر به عنوان نایب امام (ع ) با او بیعت کردند, و مسلم هم نامه اى به امام حسین (ع ) نگاشت و حرکت فورى امام (ع ) را لازم گزارش داد. 
هر چند امام حسین (ع ) کوفیان را به خوبى می شناخت , و بی وفایى و بی دینیشان را در زمان حکومت پدر و برادر دیده بود و می دانست به گفته ها و بیعتشان با مسلم نمی توان اعتماد کرد, و لیکن براى اتمام حجت و اجراى اوامر پروردگار تصمیم گرفت که به سوى کوفه حرکت کند.با این حال تا هشتم ذیحجه , یعنى روزى که همه مردم مکه عازم رفتن به منى بودند) و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام می خواست خود را به مکه برساند, آن حضرت در مکه ماند و در چنین روزى با اهل بیت و یاران خود, از مکه به طرف عراق خارج شد و با این کار هم به وظیفه خویش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پیغمبر امت , یزید را به رسمیت نشناخته و با او بیعت نکرده ,بلکه علیه او قیام کرده است . 
یزید که حرکت مسلم را به سوى کوفه دریافته و از بیعت کوفیان با او آگاه شده بود, ابن زیاد را (که از پلیدترین یاران یزید و از کثیفترین طرفداران حکومت بنى امیه بود) به کوفه فرستاد.ابن زیاد از ضعف ایمان و دورویى و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهدید وارعاب , آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت , و مسلم به تنهایى با عمال ابن زیاد به نبرد پرداخت , و پس از جنگى دلاورانه و شگفت , با شجاعت شهید شد.(سلام خدا بر او باد).و ابن زیاد جامعه دورو و خیانتکار و بی ایمان کوفه را علیه امام حسین (ع ) برانگیخت , و کار به جایى رسید که عده اى از همان کسانى که براى امام (ع ) دعوتنامه نوشته بودند, سلاح جنگ پوشیدند و منتظر ماندند تا امام حسین (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام حسین (ع ) از همان شبى که از مدینه بیرون آمد, و در تمام مدتى که در مکه اقامت گزید, و در طول راه مکه به کربلا, تا هنگام شهادت , گاهى به اشاره , گاهى به صراحت , اعلان میداشت که : مقصود من از حرکت , رسوا ساختن حکومت ضد اسلامى یزید وبرپاداشتن امر به معروف و نهى از منکر و ایستادگى در برابر ظلم و ستمگرى است وجز حمایت قرآن و زنده داشتن دین محمدى هدفى ندارم . و این مأموریتى بود که خداوند به او واگذار نموده بود, حتى اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسیرى خانواده اش اتمام پذیرد. 
رسول گرامى (ص ) و امیرمؤمنان (ع ) و حسن بن على (ع ) پیشوایان پیشین اسلام , شهادت امام حسین (ع ) را بارها بیان فرموده بودند. حتى در هنگام ولادت امام حسین (ع ),رسول گرانمایه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر داده بود) و خود امام حسین (ع ) به علم امامت میدانست که آخر این سفر به شهادتش می انجامد, ولى او کسى نبود که در برابر دستور آسمانى و فرمان خدا براى جان خود ارزشى قائل باشد, یا از اسارت خانواده اش واهمه اى به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را و شهادت را سعادت می پنداشت . (سلام ابدى خدا بر او باد) .
خبر شهادت حسین (ع ) در کربلا به قدرى در اجتماع اسلامى مورد گفتگو واقع شده بود که عامه مردم از پایان این سفر مطلع بودند. چون جسته و گریخته , از رسول الله (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و امام حسن بن على (ع ) و دیگر بزرگان صدر اسلام شنیده بودند. بدین سان حرکت امام حسین (ع ) با آن درگیری ها و ناراحتی ها احتمال کشته شدنش را در اذهان عامه تشدید کرد. به ویژه که خود در طول راه می فرمود: من کان باذلا فینا مهجته و موطنا على لقاء الله نفسه فلیرحل معنا. (20) هر کس حاضر است در راه ما از جان خویش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد,همراه ما بیاید. و لذا در بعضى از دوستان این توهم پیش آمد که حضرتش را از این سفر منصرف سازند، غافل از این که فرزند على بن ابى طالب (ع ) امام و جانشین پیامبر, و از دیگران به وظیفه خویش آگاه تر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده، دست نخواهد کشید.
بارى امام حسین (ع ) با همه این افکار و نظریه ها که اطرافش را گرفته بود به راه خویش ادامه داد, و کوچکترین خللى در تصمیمش راه نیافت .سرانجام  رفت , و شهادت را دریافت . نه خود تنها, بلکه با اصحاب و فرزندان که هر یک ستاره اى درخشان در افق اسلام بودند, رفتند و کشته شدند, و خون هایشان شن هاى گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد یزید (باقیمانده بسترهاى گناه آلود خاندان امیه ) جانشین رسول خدا نیست , و اساسا اسلام از بنى امیه و بنى امیه از اسلام جداست .
راستى هرگز اندیشیده اید اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرین حسین (ع ) به وقوع نمی پیوست و مردم یزید را خلیفه پیغمبر (ص ) می دانستند, و آن گاه اخبار دربار یزید و شهوت رانی هاى او و عمالش را می شنیدند, چقدر از اسلام متنفر می شدند, زیرا اسلامى که خلیفه پیغمبرش یزید باشد, به راستى نیز تنفرآور است ... و خاندان پاک حضرت امام حسین (ع ) نیز اسیر شدند تا آخرین رسالت این شهادت رابه گوش مردم برسانند.و شنیدیم و خواندیم که در شهرها, در بازارها, در مسجدها, در بارگاه متعفن پسر زیاد و دربار نکبت بار یزید, هماره و همه جا دهان گشودند وفریاد زدند, و پرده زیباى فریب را از چهره زشت و جنایتکار جیره خواران بنى امیه برداشتند و ثابت کردند که یزید سگباز وشرابخوار است , هرگز لیاقت خلافت ندارد و این اریکه اى که او بر آن تکیه زده جایگاه او نیست . سخنانشان رسالت شهادت حسینى را تکمیل کرد, طوفانى در جانها برانگیختند, چنان که نام یزید تا همیشه مترادف با هر پستى و رذالت و دنائت گردید و همه آرزوهاى طلایى و شیطانیش چون نقش بر آب گشت .
نگرشى ژرف میخواهد تا بتوان بر همه ابعاد این شهادت عظیم و پرنتیجه دست یافت . از همان اوان شهادتش تا کنون , دوستان و شیعیانش , و همه آنان که به شرافت و عظمت انسان ارج می گذارند, همه ساله سالروز به خون غلتیدنش را, سالروز قیام و شهادتش را با سیاهپوشى و عزادارى محترم می شمارند, و خلوص خویش را با گریه بر مصایب آن بزرگوار ابراز میدارند. پیشوایان معصوم ما, هماره به واقعه کربلا و به زنده داشتن آن عنایتى خاص داشتند. غیر از این که خود به زیارت مرقدش می شتافتند و عزایش را بر پا می داشتند, در فضیلت عزادارى و محزون بودن براى آن بزرگوار, گفتارهاى متعددى ایراد فرموده اند. 
ابوعماره گوید: روزى به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسیدم , فرمود اشعارى درسوگوارى حسین براى ما بخوان . وقتى شروع به خواندن نمودم صداى گریه حضرت برخاست , من می خواندم و آن عزیز می گریست , چندان که صداى گریه از خانه برخاست . بعد از آن که اشعار را تمام کردم , امام (ع ) در فضلیت و ثواب مرثیه و گریاندن مردم بر امام حسین (ع ) مطالبى بیان فرمود. 
نیز از آن جناب است که فرمود: گریستن و بی تابى کردن در هیچ مصیبتى شایسته نیست مگر در مصیبت حسین بن على , که ثواب و جزایى گرانمایه دارد.) باقرالعلوم , امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم که یکى از اصحاب بزرگ او است فرمود: به شیعیان ما بگویید که به زیارت مرقد حسین بروند, زیرا بر هر شخص باایمانى که به امامت ما معترف است , زیارت قبر اباعبدالله لازم میباشد
امام صادق (ع ) می فرماید: ان زیارة الحسین علیه السلام افضل ما یکون من الاعمال . همانا زیارت حسین (ع ) از هر عمل پسندیده اى ارزش و فضیلتش بیشتر است) زیرا که این زیارت در حقیقت مدرسه بزرگ و عظیم است که به جهانیان درس ایمان و عمل صالح می دهد و گویى روح را به سوى ملکوت خوبی ها و پاکدامنی ها و فداکاری ها پرواز می دهد. هر چند عزادارى و گریه بر مصایب حسین بن على (ع ), و مشرف شدن به زیارت قبرش و بازنمایاندن تاریخ پرشکوه و حماسه ساز کربلایش ارزش و معیارى والا دارد, لکن باید دانست که نباید تنها به این زیارت ها و گریه ها و غم گساریدن اکتفا کرد, بلکه همه این تظاهرات , فلسفه دیندارى , فداکارى و حمایت از قوانین آسمانى را به ما گوشزدمینماید, و هدف هم جز این نیست , و نیاز بزرگ ما از درگاه حسینى آموختن انسانیت و خالى بودن دل از هر چه غیر از خداست میباشد, و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضیه بپردازیم , هدف مقدس حسینى به فراموشى می گراید.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۳ ، ۱۷:۲۲
معصومه رستمی

فروردین

فروردین نام نخستین ماه از فصل بهار و روز نوزدهم هر ماه در گاه شماری اعتدالی خورشیدی است. در اوستا و پارسی باستان فرورتینام، در پهلوی فرورتین و در فارسی فروردین گفته شده که به معنای فروردهای پاکان و فروهرهای ایرانیان است. بنا به عقیده پیشینیان، ده روز پیش از آغاز هر سال فروهر در گذشتگان که با روان و وجدان از تن جدا گشته، برای سرکشی خان و مان دیرین خود فرود می آیند و ده شبانه روز روی زمین به سر می‌برند. به مناسبت فرود آمدن فروهرهای نیکان، هنگام نوروز را جشن فروردین خوانده اند. فروهران در ده روز آخر سال بر زمین هستند و بامداد نوروز پیش از بر آمدن آفتاب، به دنیای دیگر می‌روند.


اردیبهشت

اردیبهشت نام دومین ماه سال و روز دوم هر ماه در گاه‌شماری اعتدالی خورشیدی است. در اوستا اشاوهیشتا و در پهلوی اشاوهیشت و در فارسی اردیبهشت گفته شده که کلمه‌ای است مرکب از دو جزء: جزء اول "اشا" از جمله لغاتی است که معنی آن بسیار منبسط است، راستی و درستی، تقدس، قانون و آئین ایزدی، پاکی.... و بسیار هم در اوستا به کار برده شده است. جزء دیگر این کلمه که واژه "وهیشت" باشد. صفت عالی است به معنای بهترین، بهشت فارسی به معنی فردوس از همین کلمه است. در عالم روحانی نماینده صفت راستی و پاکی و تقدس اهورامزداست و در عالم مادی نگهبانی کلیه آتش های روی زمین به او سپرده شده است. در معنی ترکیب لغت اردیبهشت "مانند بهشت" هم آمده است.

 

خرداد

خرداد نام سومین ماه سال و روز ششم در گاه‌شمار اعتدالی خورشیدی است. در اوستا و پارسی باستان هئوروتات ،در پهلوی خردات و در فارسی خورداد یا خرداد گفته شده که کلمه ای است مرکب از دو جزء: جزء هئوروه که صفت است به معنای رسا، همه، درست و کامل. دوم تات که پسوند است برای اسم مونث، بنابراین هئوروتات به معنای کمال و رسایی است. ایزدان تیر و باد و فروردین از همکاران خرداد می‌باشند. خرداد نماینده رسایی و کمال اهورامزداست و در گیتی به نگهبانی آب گماشته شده است.

 

تیر

تیر نام چهارمین ماه سال و روز سیزدهم هر ماه گاه‌شماری اعتدالی خورشیدی است. در اوستا تیشریه، در پهلوی تیشتر و در فارسی صورت تغییر یافته آن یعنی تیر گفته شده که یکی از ایزدان است و به ستاره شعرای یمانی اطلاق می‌شود. فرشته مزبور نگهبان باران است و به کوشش او زمین پاک، از باران بهره مند می‌شود و کشتزارها سیراب می‌گردد. تیشتر را در زبان های اروپایی سیریوس خوانده اند. هر گاه تیشتر از اسمان سر بزند و بدرخشد مژده ریزش باران می‌دهد. این کلمه را نباید با واژه عربی به معنی سهم اشتباه کرد.

 

مرداد

مرداد نام پنجمین ماه سال و روز هفتم هر ماه در گاه‌شماری اعتدالی خورشیدی است. در اوستا امرتات ،در پهلوی امرداد و در فارسی امرداد گفته شده که کلمه ای است مرکب از سه جزء:اول "ا" ادات نفی به معنی نه، دوم "مرتا" به معنی مردنی و نابود شدنی نیست و سوم تات که پسوند و دال بر مونث است. بنابراین امرداد یعنی بی مرگی و آسیب ندیدنی یا جاودانی. پس واژه "مرداد" به غلط استعمال می‌شود. در ادبیات مزدیسنا امرداد یکی از امشاسپندان است که نگهبانی نباتات با اوست.

در مزدیسنا شخص باید به صفات مشخصه پنج امشاسپند دیگر که عبارتند از:

نیک اندیشی، صلح و سازش، راستی و درستی، فروتنی و محبت به همنوع، تامین اسایش و امنیت بشر مجهز باشد تا به کمال مطلوب همه که از خصایص امرداد است نایل گردد.

 

شهریور

شهریور نام ششمین ماه سال و روز چهارم هر ماه در گاه‌شماری اعتدالی خورشیدی است. در اوستا خشتروئیریه، در پهلوی شتریور و در فارسی شهریور می‌دانند. کلمه ای است مرکب از دو جزء: خشتر که در اوستا و پارسی باستان و سانسکریت به معنی کشور و پادشاهی است و جزء دوم صفت است از ور به معنی برتری دادن وئیر یه یعنی برگزیده و آرزو شده و جمعاً یعنی کشور منتخب یا پادشاهی برگزیده . این ترکیب بارها در اوستا به معنی بهشت یا کشور آسمانی اهورامزدا آمده است. شهریور در جهان روحانی نماینده پادشاهی ایزدی و فر و اقتدار خداوندی است و در جهان مادی پاسبان فلزات. چون نگهبانی فلزات با اوستاو را دستگیر فقرا و ایزد رحم و مروت خوانده اند. روایت شده است شهریور آزرده و دلتنگ می‌شود از کسی که سیم و زر را بد به کار اندازد یا بگذارد که زنگ بزند.

 

مهر

در سانسکریت میترا، در اوستا و پارسی میثر و در پهلوی میتر و در فارسی مهر گفته می‌شود. که از ریشه سانسکریت آمده به معنی پیوستن. اغلب خاورشناسان معنی اصلی مهر را واسطه و میانجی ذکر کرده اند. مهر واسطه است میان آفریدگار و آفریدگان. میثره در سانسکریت به معنی دوستی و پروردگار و روشنایی و فروغ است و در اوستا فرشته روشنایی و پاسبان راستی و پیمان است. مهر ایزد هماره بیدار و نیرومند است و برای یاری کردن راستگویان و بر انداختن دروغگویان و پیمان شکنان در تکاپوست. مهر از برای محافظت عهد و پیمان و میثاق مردم گماشته شده است. از این رو فرشته فروغ و روشنایی نیز هست که هیچ چیز ار او پوشیده نمی‌ماند. برای آن که از عهده نگهبانی بر آید اهورامزدا به او هزار گوش و ده هزار چشم داده است. مقام مهر در بالای کوه "هرا" است، انجایی که نه روز است و نه شب، نه گرم است و نه سرد، نه ناخوشی و نه کثافت .مهر از آنجا بر ممالک آریایی نگران است. این آرامگاه خود به پهنای کره زمین است یعنی مهر در همه جا حاضر است و با شنیدن آوای ستمدیدگان آگاه گشته به یاری آنان می‌شتابد.

آیین مهر در دین مسیح نیز مشهود است. ایزد مهر در اصل بجز ایزد خورشید بوده است اما بعدها آندو را یکی دانسته اند. مورخان یونانی مهر را به نام میترس یاد کرده اند و کر کرده اند که ایرانیان خورشید را به اسم "میترس" می‌ستایند.از این خبر پیداست که در یک قرن پیش از میلاد مسیح آندو با یکدیگر مخلوط شده اند. نگهبانی ماه هفتم و روز شانزدهم هر ماه را به عهده ایزد مهر است.


آبان

در اوستا آپ در پارسی باستان آپی و در فارسی آب گفته می‌شود. در اوستا بارها "آپ" به معنی فرشته نگهبان آب استعمال شده و همه جا به صیغه جمع آمده است. نام ماه هشتم از سال خورشیدی و نام روز دهم از هر ماه را، آبان می دانند. ایزد آبان موکل بر آهن است و تدبیر امور و مصالح ماه به او تعلق دارد. به سبب آنکه "زو" که یکی از پادشاهان ایران بود در این روز با افراسیاب جنگ کرده، او را شکست داده، تعاقب نمود و از ملک خویش بیرون کرد، ایرانیان این روز را جشن می گیرند، دیگر آنکه چون مدت هشت سال در ایران باران نبارید مردم بسیار تلف گردیده و بعضی به ملک دیگر رفتند. عاقبت در همین روز باران شروع به باریدن کرد و بنابراین ایرانیان این روز را جشن کنند. آفتاب در این ماه در برج عقرب یا کژدم قرار می‌گیرد.

 

آذر

در اوستا آتر، آثر، در پارسی باستان آتر، در پهلوی آتر، و در فارسی آذر می‌گویند. آذر فرشته نگهبان آتش و یکی از بزرگتری ایزدان است. آریائیان(هندوان و ایزدان) بیش از دیگر اقوام به عنصر آتش اهمیت می دادند. ایزد آذر نزد هندوان ،آگنی خولنده شده و در "ودا" (کتاب کهن و مقدس هندوان) از خدایان بزرگ به شمار رفته است. آفت اب در این ماه در برج قوس یاکماندار قرار می گیرد.

 

دی

در اوستا داثوش یا دادها به معنی آفریننده، دادار و آفریدگار است و غالبا صفت اهورامزدا است و آن از مصدر "دا" به معنی دادن و افریدن است. در خود اوستا صفت دثوش (=دی)برای تعیین دهمین ماه استعمال شده است. در میان سی روز ماه، روزهای هشتم و بیست و سوم به دی (آفریدگار،دثوش) موسوم است. برای اینکه سه روز موسوم به "دی" با هم اشتباه نشوند نام هر یک را به نام روز بعد می‌پیوندند. مثلا روز هشتم را "دی باز" و روز پانزدهم را "دی بمهر" و....دی نام ملکی است که تدبیر امور و مصالح روز و ماه دی به او تعلق دارد.


بهمن

در اوستا وهومنه ،در پهلوی وهومن، در فارسی وهمن یا بهمن گفته شده که کلمه ای است مرکب از دو جزء: "وهو" به معنی خوب و نیک و "مند" از ریشه من به معنی منش: پس یعنی بهمنش، نیک اندیش، نیک نهاد. نخستین آفریده اهورامزدا است و یکی از بزرگترین ایزدان مزدیسنا. در عالم روحانی مظهر اندیشه نیک و خرد و توانایی خداوند است. انسان را از عقل و تدبیر بهره بخشید تا او را به آفریدگار نزدیک کند. یکی از وظایف بهمن این است که به گفتار نیک را تعلیم می دهد و از هرزه گویی باز می‌دارد. خروس که از مرغکان مقدس به شمار می‌رود و در سپیده دم با بانگ خویش دیو ظلمت را رانده، مردم را به برخاستن و عبادت و کشت و کار می‌خواند، ویژه بهمن است. همچنین لباس سفید هم از آن وهمن است. همه جانوران سودمند به حمایت بهمن سپرده شده اند و کشتار در بهمن روز منع شده است. بنا به نوشته ابوریحان بیرونی جانوران سودمند به حمایت بهمن سپرده شده اند و کشتار در بهمن روز منع شده است. بهمن اسم گیاهی است که به ویژه در جشن بهمنجه خورده می‌شود و در طب نیز این گیاه معروف است.

 

اسفند

در اوستا اسپنتا آرمیتی، در پهلوی اسپندر، در فارسی سپندار مذ، سفندارمذ، اسفندارمذ، و گاه به تخفیف سپندار و اسفند گفته شده که کلمه ای است مرکب از دو جزء: سپند، که صفت است به معنی پاک و مقدس، یا ارمئتی هم مرکب از دو جزء: اول آرم که قید است به معنی درست، شاید و بجا. دوم متی از مصدر من به من معنی اندیشیدن. بنابراین ارمتی به معنی فروتنی، بردباری و سازگاری است و سپنته آرمتی به معنی بردباری و فروتنی مقدس است. در پهلوی آن را خرد و کامل ترجمه کرده اند. سپندارمذ یکی از امشاسپندان است که مونث و دختر اهورامزدا خوانده شده است. وی موظف است که همواره زمین را خرم ، آباد، پاک و بارور نگه دارد، هر که به کشت و کار بپردازد و خاکی را آباد کند خشنودی اسپندارمذ را فراهم کرده است و آسایش در روی زمین سپرده به دست اوست و خود زمین نیز نماینده این ایزد بردبار و شکیباست و مخصوصاً مظهر وفا و اطاعت و صلح و سازش است. بیدمشک گل مخصوص سپندارمذ می‌باشد.

منبع:cloob.com



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۳ ، ۱۳:۱۴
معصومه رستمی

زندگی نامه امام زمان (عج)


پیامبر اکرم (ص) فرمودند: مهدی از فرزندان من است، نامش نام من(محمد) و کنیه اش کنیه من (ابوالقاسم) می‌باشد، ‌در صورت و سیرت از همه کس به من شبیه تر است. برای او غیبتی است که در آن مردم دچار حیرت می‌گردند و بسیاری از دسته‌ها و گروههای مردم، گمراه میشوند، آنگاه مانند ستاره تابانی از پرده غیبت بدر آید و زمین را پر از عدل و داد کند آن چنان که پر از ظلم و ستم شده باشد. 

(بحارالانوار/ ج 51، ص 17، ح 13، به نقل از کمال الدین.

 


 ولادت امام زمان

نام پدر ومادر امام زمان (عج) 
مقام ومنصب 
نقش انگشتری 
تاریخ ولادت 
اختلاف عقیده در تاریخ ولادت
سال ولادت
مدت عمر شریف امام زمان (عج)
سال به امامت رسیدن وسن ایشان درآن هنگام
چگونگی ولادت امام مهدی (عج)

نام پدر ومادر امام زمان (ع):
نام پدر این بزرگوار امام حسن عسکری (ع) پیشوای یازدهم ونام مادر گرامیشان نرجس خاتون (س) میباشدکه ایشان بنا برروایات یک شاهزاده رومی بودند ودرخواب با امام حسن عسکری (ع) آشنا شده ومسلمان میشوند . امام زمان تنها فرزند امام حسن عسکری (ع)میباشد (به زندگینامه امام حسن عسکری (ع) وهمسرشان نرجس خاتون (س) مراجعه شود)

مقام ومنصب :
ایشان معصوم چهاردهم و امام دوازدهم شیعیان هستند

تاریخ ولادت :
یک سال و یک ماه پس از ازدواج امام حسن عسکری (ع) و نرجس خاتون امام زمان به دنیا می آیند حضرت ولی عصر (ع) بنا بربیشترین روایت روز جمعه نیمه شعبان 255 هجری قمری متولد شده اند(3) 
جالب است بدانیم او پیش از آفتاب چشم به این جهان گشود، تا همیشه آفتاب را پشت سر قرار دهد
شب این میلاد خجسته را «شب برات» ‌و «شب مبارک» و «شب رحمت» خوانند. شیخ صدوق درکمال الدین نقل میکند نرجس خاتون روزی مشاهده میکند که نوری وارد بدن اومیشود وبه امام حسن عسکری موضوع راگزارش میکند وامام اورا نوید به بارداری امام زمان میدهد ومیفرماید : پسری می آوری که نامش محمد است وپس از من ،جانشین من خواهد بود.
نرجس ،عروس فاطمه ،شد مادر صاحب زمان درمهد نور ،مهدی ظهور آیینه حق شدعیان 
پس میلادش روزجمعه نیمه شعبان 255 هجری است چون پدرش وفات کرد او5 ساله بود ومشهوربین علماء نیزهمین تاریخ است وکسی در این جهت اعتراضی نکرده مگر کلینی در کافی وصدوق درکمال الدین و شیخ طوسی در الغیبه که این سه بزرگوار یک مرتبه سال 255 وباردیگر 256 نوشته انداما هرسه بیشتر سال 255 هجری راقبول دارندبرای ولادت ایشان تاریخهای دیگری هم ذکر شده 
علت اینکه درتاریخ تولد ایشان عده ای اختلاف دارند ممکن است به دلیل پنهان نگه داشتن تولد آن امام بوده باشد بنابر این اصل ولادت مهدی جزء مسلّمات تاریخ است و در این تاریخ بین علما و محدثان و علمای فریقین هیچگونه اختلافی نیست.
شهید اول درکتاب دروس از امام جعفر صادق روایت کرده که آن حضرت فرموده اند : درشبی که قائم آل محمد (ع) متولد گردد هرمولودی متولد شود باایمان است واگردرزمین شرک متولد گردد ،خداوند به برکت وجود امام ،اورا به سرزمین ایمان منتقل خواهد کرد 
پس بنابرمبنای مشهور حضرت پس از شهادت جدگرامیش ،امام هادی (ع) حدود یکسال بعد ،متولد شده است یعنی حدود یکماه از حکومت مهتدی عباسی گذشته ،زیرا مهتدی یک شب به آخرماه رجب مانده به حکومت رسید وتولد امام (ع) نیمه شعبان است 

مدت عمر شریف امام زمان (ع):
از سال 255 تا کنون 

سال به امامت رسیدن وسن ایشان درآن هنگام :
سال به امامت رسیدن 260 هجری وسن شریفشان درآن هنگام 5 سال است

 

دوران زندگی

1 ـ از تولد تا غیبت: حضرت مهدی(عج) پس از تولد حدود پنج سال تحت سرپرستی پدر بزرگوارشان امام عسکری علیه السلام به صورت نیمه مخفی زندگی کردند. یکی از کارهای بسیار مهمی که حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در این دوره انجام دادند این بود که امام مهدی(عج) را به بزرگان شیعه معرفی کردند تا در آینده در مسئله امامت دچار اختلاف نشوند.

2 ـ غیبت صغری: پس از شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در سال 260 ق دوره غیبت صغری آغاز شد و تا سال 329 ق ادامه پیدا کرد. در این دوره حضرت مهدی(عج) از طریق چهار نائب به ادامه امور مردم می پرداختند.

3 ـ دوره غیبت کبری: این دوران از سال 329 ق شروع شد و تا زمانی که خداوند مصلحت بدانند ادامه خواهد داشت در این دوره پاسخ به پرسش ها و احکام مردم بر عهده نایبان عام آن حضرت است و حضرت نایب خاصی برای این دوره معرفی نکرده اند.

4 ـ دوره حکومت: پس از ظهور، امام زمان(عج) بر اساس احکام اسلام حکومت واحد جهانی تشکیل خواهند داد که در سایه آن سرتاسر عالم پر از عدل و داد خواهد شد.
 

تاریخ و سبب شهادت :

امام زمان(عج) هم اکنون زنده است و به خواست خداى متعال تا زمانى که قیام کند و جهان را از عدالت بهره‏مند سازد، زنده‏خواهد بود. سپس چند سال حاکم على‏الاطلاق روى زمین خواهد گردید که مدت آن، در روایات، به طور مختلف، هفت، هشت، نه، ده و نوزده سال تعیین شده است که هر سال آن برابر با ده سال فعلىِ ما است. بنابراین اگر حکومتش هفت سال باشد، برابر با هفتاد سال ما خواهد بود.

پس از شهادت آن حضرت، به مدت چهل روز هرج و مرج وفتنه و فساد درجهان حاکم مى‏گردد و سپس عمر این جهان به پایان مى‏رسد و عالم قیامت آغاز مى‏گردد




موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۲ ، ۱۴:۴۹
معصومه رستمی

سعدی در   شیراز   زاده شد. سعدی هنوز کودک بود که پدرش در گذشت. در دوران کودکی با علاقه زیاد به مکتب می‌رفت و مقدمات علوم را می‌آموخت. هنگام نوجوانی به پژوهش و دین و دانش علاقه فراوانی نشان داد. اوضاع نابسامان ایران در پایان دوران سلطان  محم خوارزمشاه  و بخصوص حمله سلطان   غیاث الدین   ، برادر   حلال الدین خوارزمشاه به شیراز سال ۶۲۷ سعدی راکه هوایی جز کسب دانش در سر نداشت برآن داشت دیار خود را ترک نماید. سعدی در شیراز به مدرسه ی نظامیه رفت و در آنجا از آموزه‌های  امام محمد غالی بیشترین تأثیر را پذیرفت سعدی در گلستان غزالی را «امام مرشد» می‌نامد. غیر از نظامیه، سعدی در مجلس درس استادان دیگری از قبیل شهاب‌الدین عمر سهروردی نیز حضور یافت و در عرفان از او تأثیر گرفت.این شهاب الدین عمر سهروردی را نباید با شیخ اشراق، یحیی سهروردی، اشتباه گرفت..

پس از پایان تحصیل در بغداد، سعدی به سفرهای گوناگونی پرداخت که به بسیاری از این سفرها در آثار خود اشاره کرده‌است. در این که سعدی از چه سرزمین‌هایی دیدن کرده میان پژوهندگان اختلاف نظر وجود دارد و به حکایات خود سعدی هم نمی‌توان چندان اعتماد کرد و به نظر می‌رسد که بعضی از این سفرها داستان‌پردازی باشد

سعدی در حدود 655 قمری به شیراز بازگشت . در دوران ابوبکربن سعدبن زنگی شیراز پناهگاه دانشمندانی شده بود که از دم تیغ تاتار جان سالم بدر برده بودند. در دوران وی سعدی مقامی ارجمند در دربار به دست آورده بود. در آن زمان ولیعهد مظفرالدین ابوبکر به نام سعد بن ابوبکر که تخلص سعدی هم از نام او است به سعدی ارادت بسیار داشت. سعدیبوستان را که سرودنش در ۶۵۵ به پایان رسید، به نام بوبکر سعد کرد. هنوز یکسال از تدوین بوستان نگذشته بود که در بهار سال ۶۵۶ دومین اثرش گلستان را بنام ولیعهد سعدبن ابوبکر بن زنگی نگاشت و خود در دیباچه گلستان می‌گوید. هنوز از گلستان بستان یقینی موجود بود که کتاب گلستان تمام شد.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۱۷
معصومه رستمی

 کریم خان سیاست داخلی

 کریم خان در آغاز سرباز سپاه نادرشاه افشار بود و پس از مرگ او به ایلش پیوست و کم کم با سود بردن از جو به هم ریخته پس از مرگ نادر نیرویی به هم زد و چندی پستر با دو خان بختیاری به نامهای ابوالفتح خان و علیمردان خان ائتلافی را فراهم ساخت و کسی را که از سوی مادری از خاندان صفوی می‌‌دانستند به نام ابوتراب میرزا را به شاهی برداشتند.در این اتحاد علیمردان خان نای السلطنه بود و ابوالفتح خان حاکم اصفهان و کریم خان نیز سردسته سپاه بود. اما چندی که گذشت علیمردان خان ابوالفتح خان را کشت و بر دیگر همراهش کریم خان هم شورید ولی سرانجام پیروزی با کریم خان بود.چندی هم با محمد حسن خان قاجار دیگر داودار پادشاهی ایران درگیر بود که سرانجام سربازانش محمد حسن خان را در حالی که رو به گریز بود کشتند.او بازمانده افغانهای شورشی را نیز یا تار و مار کرد و یا آرام نمود.سر انجام با لقب وکیل الرعایا به فرمانروایی بخش بزرگی از ایران به جز خراسان که آن را به احترام نادرشاه آن را در دست نوه او شاهرخ میرزا باقی گذاشت.

کریم خان لری بی سواد اما هوشمند و با تدبیر بود و به آرامش و رفاه مردم اهمیت می‌‌داد و به دانشمندان ارج میگذاشت. وی کارخانه‌های چینی سازی و شیشه گری در ایران احداث کرد. صنایع و بازرگانی در دوره وی رونق فراوان یافت.

جنگ خارجی

تنها کشورگشایی دوران فرمانرواییش گشودن شهر بصره و ستاندن این شهر از عثمانیان بود که البته آن هم رویه بازرگانی و اقتصادی داشت. در زمان او بندر بوشهر مرکز تجارت و داد و ستد شد. کریم خان از انگلیسی‌ها دل خوشی نداشت و همیشه میگفت که انگلیسی‌ها می‌‌خواهند ایران را مانند هند کنند بنابراین با دیگر کشورهای اروپایی نظیر فرانسه و هلند به امور بازرگانی می‌‌پرداخت. با این همه انگلیسی‌ها از هر دری که رانده می‌‌شدند از در دیگری می‌‌آمدند. دوران پادشاهی کریم خان آغاز دوران استعمار کشورهای آسیا و افریقا بود و برخی کشورهای اروپایی نظیر انگلستان و فرانسه تلاش بسیاری برای جلب توجه کریم و غارت ثروت‌های ملی ایران به کار بردند و حتی موفق شدند با رشوه کریم خان و اطرافیان او را بفریبند.(منبع: جامعه‌شناسی نخبه کشیاثر علی رضا قلی والا)

سرکوبی شورش ها

در زمان کریم خان چند آشوب کوچک از جمله طغیان میرمهنا دزد دریایی معروف خلیج فارس و شورش حسینقلی خان جهانسوز بود تنها شورش‌های داخلی بشمار می‌رود و لذا دوران پادشاهی کریم خان دوره‌ای از آرامش برای ایران محسوب می‌گردد.

پای تخت کریم خانی

او شهر شیراز را پایتخت خود ساخت و سازه‌های بسیاری از خود در این شهر به یادگار گذاشت که از آن می‌‌توان به حمام وکیل،بازار وکیل و... نام برد. کریم خان پادشاهی سلیم النفس و عادل بود و در باره عدالت او داستان‌ها گفته شده است. هرچند که در مواردی از وی تندخویی و حیله گری نیز دیده شده است اما در کل وی شاهی پاکدل و انسانی درست کار بود که در تاریخ از وی به نیکی یاد می‌شود.

مرگ کریم خان و نسل او

کریم خان در ۱۱۹۳ هجری قمری درگذشت. فرزندان او هفت تن بودند.چهار پسر و سه دختر. پس از مرگش بزرگ‌ترین پسرش ابوالفتح خان به فرمانروایی رسید.

پایه گذار دودمان زند، کریم خان فرزند ایناق خان، ریئس ایل زند بود که در روستای پری از بخشهای ملایر زندگی می کردند و به گویش لری سخن می گفتند، در میان فرزندان ایناق خان، کریم خان، مردی شمشیر زن، دلیر، خردمند و دانا شناخته شده بود و او را «توشمال» به معنی بزرگتر و کدخدا می نامیدند. در دوران صفویه و افشار ایل زند گاه به عثمانیها و زمانی به افغانها می تاختند و دارائی آنها را به یغما می بردند و با این کار بر آن بودند که دشمنان را از ایران برهانند. آنان با ترفند های سیاسی ویژه که آمیخته با ساده دلی و پاکی بود.

همسایگان که چشم به خاک ایران داشتند از کشور رانده و هرگز فرمانبردار آنها نشدند. در این راستا دکتر نوائی می نویسد:

« این طایفه به هیچ قدرتی سر فرود نیاورد، نه خراجگزار افاغنه شد، ، نه خدمتگزار عثمانیان، بلکه با روش جنگ و گریز به اصطلاح آن زمان «قزاقی» دائماً مزاحم اردوی عثمانیها بودند.»1

در زمان نادر شاه، این ایل به خراسان کوچ داده شد و در «دره گز» جایگزین شدند.نادر تنی چند از دلاوران ایل که کریم خان یکی از آنها بود به سپاهیان خود افزود. کریم خان از خود دلیری و دلاوری نشان داد تا آنجا که به سرداری سپاه ابراهیم خان برادر زاده نادر برگزیده شد. پس از کشته شدن نادر، برگ نوینی در تاریخ زندگی ایل زند باز شد و آنها از تبعید گاه خود به دیار کهن «پری» بازگشتند.

کریم خان پس از جنگ و ستیز با رقیبان خود که بیشتر از سران بختیاری بودند، در سال 1179 هجری برابر با 1759 پس از زایش مسیح، وارد شیراز شد، آنجا را پایتخت قرار داد و به شاهی رسید. او تا پایان زندگیش هرگز پانیام شاه و سلطان را نپذیرفت و خود را وکیل الرعایا خواند زیرا به این باور بود که وکیل مردم ایران است.« به راستی عنوان جالبی بود. نه پیش از او کسی از این عنوان پرشکوه استفاده کرده بود نه پس از او. پس پاسخ را در شخصیت و مشرب خود او باید جستجو کرد. این عنوانی بود که او از سر عقل و درایت به آن قناعت ورزیده بود.»2

ساختار فرمانروائی کریم خان پس از ساسانیان و دستیابی عرب به ایران بنیانی ایرانی نژاد داشت. پس از فروپاشی آل بویه آنانکه در خاک ایران حکمرانی کردند، یا ترک و یا مغول بودند. او نخستین ایرانی پس از ترک و مغول بو دکه در سراسر ایران فرمانروائی کرد. خان پاک دل و بی پیرایه زند، امانه بی سیاست و ناتوان در کشور داری، توانست آرامشی را که زمانها مردم ایران آرزومند آن بودند، برایشان ارمغان آورد. مردم توانستند پس از مدتها جنگ و تنگدستی و بیماری که در دوران نادر و جانشینان او ایران را فرا گرفته بود، در آسایش، با نشاط و شادی زندگی کنند. کریم خان 14 سال پایان عمر را چنان پی ریزی کرد که خود و مردم ایران آسوده و شاد بودند.

در ایامش ایران طرب خانه بود

ز عهدش غم غصه بیگانه بود

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۰۲
معصومه رستمی































موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۳۷
معصومه رستمی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۳۴
معصومه رستمی

زندگینامه حافظ شیرازی 



 

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ هجری قمری – ۷۲۹ هجری قمری)، شاعر بزرگ سده هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر اشعار او غزل هستند که به غزلیات حافظ شهرت دارند.او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او به گونه‌ای به محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند. 


زندگی‌نامه 

اطلاعات چندانی از خانواده و اجداد خواجه حافظ در دست نیست و ظاهراً پدرش بهاء الدین نام داشته و مادرش نیز اهل کازرون بوده‌است. در اشعار او که می‌تواند یگانه منبع موثّق زندگی او باشد ، اشارات اندکی از زندگی شخصی و خصوصی او یافت می‌شود. با این همه آنچه با تکیه به اشارات دیوان او و برخی منابع معتبر قابل بیان است ، آن است که او از نظر مالی در خانواده‌ای در حد متوسط جامعه زمان خویش متولد شده‌است (با این حساب که کسب علم و دانش در آن زمان اصولاً مربوط به خانواده‌های مرفه و بعضاً متوسط جامعه بوده‌است). در نوجوانی قرآن را با چهارده روایت آن از بر کرده و از همین رو به حافظ ملقب گشته‌است. در دوران امارت شاه شیخ ابواسحاق به دربار راه پیدا کرده و احتمالاً شغل دیوانی پیشه کرده‌است. شاعری پیشه اصلی او نبوده و امرار معاش او از طریق شغلی دیگر (احتمالاً دیوانی) تأمین می‌شده‌است. 


دیوان حافظ 

دیوان حافظ که مشتمل بر حدود ۵۰۰ غزل ، چند قصیده ، دو مثنوی ، چندین قطعه و تعدادی رباعی است ؛ تا کنون بیش از چهارصد بار به اشکال و شیوه‌های گوناگون به زبان فارسی و دیگر زبان‌های جهان به‌چاپ رسیده‌است. شاید تعداد نسخه‌های خطّی ساده یا تذهیب شده آن در کتابخانه‌های ایران ، افغانستان، هند، پاکستان، ترکیه و حتی کشورهای غربی از هر دیوان فارسی دیگری بیشتر باشد. 


غزلیات 

حافظ را چیره‌دست‌ترین غزل سرای زبان فارسی دانسته‌اند. موضوع غزل ، وصف معشوق ، می و مغازله ‌است و غزل‌سرایی را باید هنری ادبی دانست که درخور سرود و غنا و ترانه‌پردازی است.با آن‌که حافظ غزل عارفانه مولانا و غزل عاشقانه سعدی را پیوند زده ، نوآوری اصلی او در تک بیت‌های درخشان ، مستقل ، و خوش‌مضمون فراوانی است که سروده‌است. استقلالی که حافظ از این راه به غزل داده به میزان زیادی از ساختار سوره‌های قرآن تأثیر گرفته‌است که آن را انقلابی در آفرینش این‌گونه شعر دانسته‌اند. 


ندیدم خوش تر از شعر تو حافظ / به قرآنی که اندر سینه داری 

واژه‌های کلیدی در اشعار حافظ 

در دیوان حافظ کلمات و معانی دشوار فراوانی یافت می‌شود که هر یک نقش اساسی و عمده‌ای را در بیان و انتقال پیام‌ها و اندیشه‌های عمیق برعهده دارد. به عنوان نقطه شروع برای آشکار شدن و درک این مفاهیم ، ابتدا باید با سیر ورود تدریجی آن‌ها در ادبیات عرفانی که از سده ششم و با آثار سنایی و عطار و دیگران آغاز گردیده آشنا شد. از جمله مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به واژگانی چون "رند" ، "صوفی" و "می" اشاره کرد: 


خدا را کم نشین با خرقه‌پوشان / رخ از «رند»ان بی‌سامان مپوشان 
در این خرقه بسی آلودگی هست / خوشا وقت قبای «می»فروشان 
در این «صوفی»وشان دَردی ندیدم / که صافی باد عیش دُردنوشان 

رند 

شاید کلمه‌ای دشواریاب‌تر از رند در اشعار حافظ یافت نشود. کتاب‌های لغت آن ‌را به عنوان زیرک ، بی‌باک ، لاابالی ، و منکر شرح می‌دهند ولی حافظ از همین کلمه بدمعنی ، واژه پربار و شگرفی آفریده‌است که شاید در دیگر فرهنگ‌ها و در زبان‌های کهن و نوین جهان معادلی نداشته باشد. 


اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست / رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی‌غمی 
آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست / عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی 

صوفی 


حافظ همواره صوفی را به‌بدی یاد کرده و این به سبب ظاهرسازی و ریاکاری صوفیان زمان او می باشد. 
نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد / ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد 

فال حافظ 

مشهور است که امروز در خانه هر ایرانی یک دیوان حافظ یافت می‌شود. ایرانیان طبق رسوم قدیمی خود در روزهای عید ملی یا مذهبی نظیر نوروز بر سر سفره هفت سین و یا شب یلدا ، با کتاب حافظ فال می‌گیرند. برای این کار، یک نفر از بزرگان خانواده یا کسی که بتواند شعر را به خوبی بخواند و یا کسی که دیگران معتقدند به اصطلاح خوب فال می‌گیرد ؛ ابتدا نیت می‌کند ، یعنی در دل آرزویی می‌کند ، سپس به طور تصادفی صفحه‌ای را از کتاب حافظ می‌گشاید و با صدای بلند شروع به خواندن می‌کند. کسانی که ایمان مذهبی داشته باشند ، هنگام فال گرفتن فاتحه ای می‌خوانند و سپس کتاب حافظ را می‌بوسند ، آنگاه با ذکر اورادی آن را می‌گشایند و فال خود را می‌خوانند. 


دیشب به‌سیل اشک ره خواب می‌زدم / نقشی به‌یاد خطّ تو بر آب می‌زدم 
چشمم به‌روی ساقی و گوشم به‌قول چنگ / فالی به چشم و گوش درین باب می‌زدم 
ساقی به صوت این غزلم کاسه می‌گرفت / می‌گفتم این سرود و می ناب می‌زدم 
خوش بود وقت حافظ و فالِ مراد و کام / بر نام عمر و دولتِ احباب می‌زدم 

برخی حافظ را «لسان الغیب» می‌گویند. یعنی کسی که از غیب سخن می‌گوید و بر اساس بیتی از شعر حافظ ، او معتقد است که هیچ‌کس زبان غیب نیست: 


ز سر غیب کس آگاه نیست قصه مخوان / کدام محرم دل ره در این حرم دارد 

یکی از صنایع شعری ایهام است. بدین معنی که از یک کلمه معانی متفاوتی برداشت می‌شود. ایهام در اشعار حافظ به صورت گسترده مورد استفاده قرار گرفته است. همچنین از مهم‌ترین خصوصیات شعر حافظ گستردگی مطالب ذکر شده در یک غزل اوست ؛ به گونه‌ای که در یک غزل از موضوع‌های فراوانی حرف می‌زند. از طرفی هر بیت شعر حافظ نیز به طور مستقل قابل تفسیر است. این ویژگی‌های شعر حافظ باعث شده که هرکس با هر نیتی که دیوان حافظ را بگشاید و غزلی از آن را بخواند در مورد نیت خود کلمه یا جمله‌ای در آن می‌یابد و فرد فکر می‌کند که حافظ نیت او را خوانده و به وی جواب داده‌است ، غافل از اینکه این ویژگی شعر حافظ است و در بقیه غزلیات او نیز کلمات یا جملاتی همخوان با نیت صاحب فال وجود دارد. 
حافظ زمانی که درمانده می‌شود به فال روی می‌آورد: 


از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش / زده‌ام فالی و فریاد رسی می‌آید 

افکار حافظ 

روزگار حافظ ، روزگار زهد فروشی و ریاورزی بوده‌است. آنان به‌جای آن‌که به‌راستی مردان خدا باشند و روندگان راه حقیقت ، اغلب خرقه‌داران و پشمینه‌پوشانی بودند که بویی از عشق نبرده ، به تندخویی شهرت داشتند و پای از سرای طبیعت بیرون نمی‌نهادند. در برابر صوفی، حافظ از عارف با نیکویی و احترام یادکرده است. او باده نوشی را برتر از زهدفروشی ریاکاران می‌داند. برخی حافظ را مانند نیچه و گوته فیلسوفی حساس به مسائل وجودی انسان می‌دانند که آزاداندیش ، دروغ ستیز و ضدخرافات است. 


عشق حافظ 

حافظ درباره عشق الهی که موضوع غزل‌های عرفانی اوست ، صحبت می‌کند. در مورد عشق انسانی هم وقتی از معشوقان جسمانی و مادی صحبت می‌کند ، خاطر نشان می‌کند که عشق وی همچون امری است که به یک سابقه ازلی ارتباط دارد. در غزل‌های عرفانی حافظ ، عشق مجازی همچون پرده‌ای به نظر می‌آید که عشق الهی در ورای آن پنهان است. 


علاقه به شیراز 

علاقه و دید حافظ به شیراز از منظر دیوان او و غزلیاتش به خوبی مشهود است و این اشارات با رویدادهای تاریخی زمان حافظ تطابق دارد. بنابراین در دیوان حافظ اگر غزلی شیوا و دلپسند خوانده می‌شود ، یقین در خلال ابیات آن رمزآسا و یا آشکارا واقعه‌ای در روانش و در اندیشه اش سیر می‌کند. چرا که حافظ را نباید یک شاعر ساده اندیش و مبالغه گو به شمار آورد ؛ زیرا وی پیش از اینکه حتی شاعر باشد ، به مسائل دینی و فلسفی و عرفانی کاملاً آشنایی داشته و بینش وی در منتهای دریافت تأملات و دقایق اجتماعی است. لذا دید و دلبستگی حافظ به شیراز از دو منظر قابل بررسی است: یکی مطابقت سروده‌هایش با رخدادهای جامعه که گاهی بر وفق مراد وی است و دیگر طبیعت متنوع و چهارفصل شیراز در آن برهه از زندگی حافظ. 
حافظ بعد از تحصیلات و کنجکاوی اش در فراگیری علوم زمان به عنفوان جوانی می‌رسد. شهر شیراز به یُمن دولت شیخ ابواسحاق اینجو ، حکمران فارس ، از امنیت و آرامش کاملی برخوردار بود و مردم از جمله حافظ جوان با کمال آسایش و راحتی روزگار می‌گذرانیدند. اماکن خیر در شهر ، مساجد ، مدارس و خانقاه ها و املاک فراوانی که بر آن ها وقف کرده بودند به‌وفور یافت می‌شد. شیخ ابواسحاق پادشاهی آزادی خواه بود که مردم را در آزادی های احتماعی مخیر می‌داشت. شیراز در یک زمینی هموار بنا شده بود که دور شهر بارویی از زمان آل بویه برجا مانده بود. بدین ترتیب حافظ جوان نیز در این جامعه آزاد ، با شعف و مصلحت جویی زندگی می‌کرد و مسائل سیاسی زمان را به دقت زیر نظر داشت. شیراز که به گفته ابن بطوطه ، بهشت روی زمین به شمار می‌آمد و از هر سو طرب و شادمانی بر آن بارز ، در این روزها شاهد جنب و جوش حافظ جوان بود که هم از ثروت بهره داشت و هم از دانش. او از حافظان قرآن بود و در همین زمان قاریان در شهر بودند که به آواز خوش قرآن می‌خواندند. 

با یورش محمد مبارزالدین ، حکمران کرمان و یزد ، به شهر شیراز ، سلطنت ابو اسحاق در هم پیچیده شد و این واقعه در شعر حافظ بازتابی تأسف انگیز دارد.دوران بعد از ابو اسحاق ، زمان استبداد مبارزالدین بود که اشعاری حاکی از خشم حافظ را به دنبال دارد. او پادشاهی تندخو ، ستمکار و متعصب بود ؛ به طوری که حافظ اغلب او را «محتسب» می‌نامد و از این که آزادی و امنیت مردم را ضایع کرده ، حافظ در اندیشه آزاردادن اوست. از این جهت برخلاف عقیده محتسب به سرودن اشعاری تند به الفاظی از می، میخانه ، باده و مغ می‌پردازد. 
حافظ ستم بر همشهریان را برنمی تافت و رندانه در احقاق حق مردم تلاش می‌کرد تا اینکه شاه شجاع ، پدر ریاکارش را کور کرد و خود به جای او نشست. دوران حکومت شاه شجاع دوباره آزادی و شادمانی مردم را به دنبال داشت و حافظ نیز به مراد دیرینه خود رسید.نکته دوم راجع به علاقه و دید حافظ به شیراز ، طبیعت سرسبز و مناظر بدیع و باغات دلگشای شیراز بود. بهار شیراز و عطر دل انگیز بهار نارنج آن لطف خاصی داشت و درختان سرو که باغ ها را پوشانده بودند و انواع میوه ها که در خاک شیراز پرورش می‌یافت ، دل از بیننده می‌ربود. گردشگاه‌های فراوان که از زمان سعدی نیز باقی مانده بود ، مردم را به طرف خود می‌کشانید. شاعر آرمان طلب شیراز با نگاه تیزبین خود به بهار باصفای شهرش «نسیم روضه» شیراز را بدرقه راه مسافران می‌کند. 


دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس / نسیم روضه شیراز پیک راهت بس 


حافظ شیراز بر خلاف سعدی بزرگوار ، دل از شیراز بر نکند و به سفر طولانی نپرداخت و یا اگر به سفری رفت ، یقین طولانی نبوده‌است. در مقام مقایسه نیز شیراز را بر شهر اصفهان رجحان می‌دهد. 
حافظ عمر خود را در شیراز که از صفا و زیبایی آن شهر و همچنین گلگشت مصلی و آب رکناباد خوشدل بود ، صرف نمود. زیبایی طبیعت و روانی طبع شاعر ، نگرش عمیق او را در محیط پیرامون خود عجین کرده بود. لذا با نگاهی دقیق به مجموع غیب‌گویی نکرده ، ولی از آن‌جا که به ژرفی و با پرمعنایی زیسته‌است و چون سخن و شعر خود را از عشق و صدق تعلیم گرفته ، کار بزرگ هنری او آینه‌دار طلعت و طینت فارسی‌زبانان گردیده‌است. 


مرا تا عشق تعلیم سخن کرد / حدیثم نکته هر محفلی بود 
مگو دیگر که حافظ نکته‌دان‌ست / که ما دیدیم و محکم جاهلی بود 

وفات 
حافظ در سال ۷۹۲ هجری قمری در شیراز درگذشت. 



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۲ ، ۱۸:۲۹
معصومه رستمی

1. چینی مندرین
تعدادافرادی که به این زبان صحبت می کنند: یک میلیارد نفر
اولین زبان که مردم بیشتری بوسیله ی آن با هم ارتباط برقرار می کنند مربوط به پر جمعیت ترین کشور جهان است. زبان چینی مندرین دو برابر بیشتر از زبان انگلیسی که در مقام دوم است مورد استفاده قرار می گیرد. اما فکر نکنید یاد گرفتن این زبان ساده است. صحبت کردن به این زبان می تواند بسیار هم مشکل باشد چون هر کلمه به چهار روش یا آوای مختلف تلفظ می شود و برای افراد مبتدی تشخیص دادن این آوا های مختلف مشکل است. اما اگر بیش از یک میلیارد نفر توانسته اند به این زبان صحبت کنند، حتماً شما هم می توانید.

پس تلاش کنید به زبان چینی مندرین بگویید سلام.

برای گفتن سلام به زبان مندرین بگویید: نی هائو(Nee HaOW) بخش هائو را باید به عنوان یک هجا تلفظ کنید اما به طوری که در وسط بخش صدای شما اصطلاحاً پایین بیاید و در انتها دوباره بالا رود.

 

 

2. انگلیسی

تعدادافرادی که به این زبان صحبت می کنند: ۵۰۸میلیون نفر

با وجودی که زبان انگلیسی دراین ایست اول نیست اما زبان رسمی بسیاری از کشور ها است. مردم در تمام دنیا به این زبان صحبت می کنند از جمله نیوزیلند، آمریکا،استرالیا، انگلستان، زیمبابوه،جزایر کارائیب،هنگ کونگ، آفریقای جنوبی و کانادا.

برای گفتن سلام به زبان انگلیسی بگویید: هِلو (Hello)

 


3. زبان هندی
تعدادافرادی که به این زبان صحبت می کنند: ۴۹۷میلیون نفر
زبان هندی ، زبان اصلی کشور پر جمعیت هندوستان است و به لهجه های مختلف تکلم می شود. بسیاری از متخصصین عقیده دارند که جمعیت هندوستان بزودی از چین هم بیشتر خواهد شد اما از آنجایی که زبان انگلیسی هم در کشور هندوستان اهمیت زیادی دارد و بسیار مورد استفاده قرار می گیرد، زبان هندی اولین زبان جهان نخواهد شد. اگر دوست دارید با این زبان آشنا شوید یک فیلم هندی اجاره کنید. صنعت فیلم سازی در کشور هند بسیار پر قدرت است و سالانه صدها فیلم حادثه ای، عاشقانه و موزیکال را روانه ی بازار می کند.

برای گفتن سلام به زبان هندی بگویید: نَماسته (Nah-MAH-stay)

 

 

4. اسپانیایی

تعدادافرادی که به این زبان صحبت می کنند: ۳۹۲میلیون نفر

علاوه بر همه ی دانش آموزانی که در دبیرستان زبان اسپانیایی را انتخاب می کنند تقریباً در همه جای آمریکای جنوبی و آمریکای مرکزی مردم به این زبان صحبت می کنند. علاوه بر اینها در کشور های اسپانیا، کوبا و آمریکا هم از این زبان استفاده می شود. مردم آمریکا علاقه ی زیادی به زبان فرانسوی دارند و بسیاری از لغات انگلیسی از زبان اسپانیایی وام گرفته شده اند.

برای گفتن سلام به زبان اسپانیایی بگویید: او لا (OH-la)

 


۵. زبان روسی

تعدادافرادی که به این زبان صحبت می کنند: ۲۷۷میلیون نفر

زبان روسی هم که یکی از ۶ زبان رسمی سازمان ملل متحد است، علاوه بر کشور مادر (یعنی روسیه) در کشور های بلاروس، قزاقستان و حتی آمریکا هم برای صحبت کردن استفاده می شود.

برای گفتن سلام به زبان روسی بگویید: زدراست وت یا (ZDRAST-vet-yah)

 


6. عربی

تعدادافرادی که به این زبان صحبت می کنند: ۲۴۶میلیون نفر
زبان عربی که یکی از قدیمی ترین زبان های دنیا است در خاور میانه و در کشور هایی مثل عربستان سعودی، کویت، عراق، سوریه، اردن، لبنان و مصر مورد استفاده است و از آنجایی که زبان عربی زبان قرآن نیز هست، میلیون ها مسلمان در سراسر جهان و در کشور های دیگر به این زبان صحبت می کنند. بسیاری از مردم نیز قوائد نحوی این زبان را می دانند. در سال ۱۹۷۵ زبان عربی به عنوان ششمین زبان رسمی سازمان ملل متحد انتخاب شد.

برای گفتن سلام به زبان عربی بگویید: السلام علیکم

 


7. بنگالی

تعدادافرادی که به این زبان صحبت می کنند: ۲۱۱میلیون نفر

در کشور بنگلادش با بیش از ۱۲۰ ملیون نفر جمعیت، تقریباً همه ی افراد به زبان بنگالی صحبت می کنند؛ و از آنجایی که بنگلادش با کشور هندوستان محصور شده و بخاطر رشد سریع جمعیت در این منطقه، تعداد کسانی که به این زبان صحبت می کنند بسیار بیشتر از حد تصور است.

برای گفتن سلام به زبان بنگالی بگویید: آی جِی (EYE-jay)

 

 

8. پرتقالی

تعدادافرادی که به این زبان صحبت می کنند: ۱۹۱میلیون نفر

در قرن دوازدهم میلادی کشور پرتقال از اسپانیا جدا شد و کشور مستقلی را تشکیل داد و به لطف جهانگردان مشهوری چون واسکو دا گاما و پرنس هنری دریانورد وسعت پیدا کرد. از آنجایی که کشور پرتقال به سرعت در امر اکتشاف سرزمین های جدید وارد شد، زبان این کشور هم جای خود را در میان کشور های جدید یافت و در سراسر دنیا، از جمله در برزیل (جائی که در آن زبان رسمی است)، ماکائو، آنگولا، ونزوئلا و موزامبیک استقرار یافت.

برای گفتن سلام به زبانان پرتقالی بگویید: بُن دی آ (bohn DEE-ah)

 


9. مالایی- اندونزیایی
تعدادافرادی که به این زبان صحبت می کنند: ۱۵۹ میلیون نفر
مردم کشورهای مالزی و اندونزیبه زبانمالایی-اندونزیایی صحبت می کنند. درواقع زبان مالایی به لهجه های بسیار متفاوتی صحبت می شود اما همه ی آنها از ریشه ی یک زبان هستند و مهم تریم آنها لهجه ی اندونزیایی است. کشور اندونزی بسیار جالب است و از ۱۳,۰۰۰ جزیره ی کوچک و بزرگ تشکیل شده و ششمین کشور پر جمعیت جهان است. کشور مالزی از دو طرف با اندونزی مرز مشترک دارد و بیشتر به خاطر شهر کوالالامپور که پایتخت این کشور است مشهور است.

برای گفتن سلام به زبان اندونزیایی بگویید: سِلامت پاگی (se-LA-maht PA-gee)

 

 

۱۰. فرانسوی

به گزارش اختصاصی ایران ویج ، تعداد افرادی که به این زبان صحبت می کنند: ۱۲۹ میلیون نفر

زبان فرانسوی که به عنوان عاشقانه ترین زبان دنیا هم مشهور است در بسیاری از کشورها استفاده می شود، از جمله در بلژیک، کانادا، رواندا، کامرون، هائیتی و البته فرانسه. این از شانس ما است که زبان فرانسوی اینقدر محبوب است وگرنه زبان آلمانی جای آن را می گرفت.

برای گفتم سلام به زبان فرانسوی بگویید: بُن ژوق (bone-JOOR)

منبع: iranvij.ir



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۲ ، ۱۴:۳۵
معصومه رستمی

رخشنده اعتصامی مشهور به پروین اعتصامی در بیست و پنجم اسفند ۱۲۸۵ هجری شمسی در تبریز متولد شد و در نیمه شب شانزدهم فروردین ۱۳۲۰ دار فانی را ودا گفت.او یکی از شاعران نامدار ادب فارسی و یکی از مفاخر ارزشمند خطه آذربایجان می باشد که در زمینه شعر و ادب همچنان می درخشد و از شاعران کم نظیر در این عرصه میباشد.

عمر پروین بسیار کوتاه بود، کمتر زنی از میان سخنگویان اقبالی همچون پروین داشت که در دورانی این چنین کوتاه شهرتی فراگیر داشته باشد. پنجاه سال و اندی است که از درگذشت این شاعره بنام می گذرد و همگان اشعار پروین را می خوانند و وی را ستایش می کنند و بسیاری از ابیات آن بصورت ضرب المثل به زبان خاص و عام جاری گشته است.

در کودکی با خانواده اش به تهران آمد . پدرش که مردی بزرگ بود در زندگی او نقش مهمی داشت ، و هنگامیکه متوجه استعداد دخترش شد ، به پروین در زمینه سرایش شعر کمک کرد.

 

 

مادر پروین
مادرش اختر اعتصامی نام داشت . او بانویی مدبر ، صبور ، خانه دار و عفیف بود ، وی در پرورش احساسات لطیف و شاعرانه دخترش نقش مهمی داشت و به دیوان اشعار او علاقه فراوانی نشان می داد.

پدر پروین
یوسف اعتصامی معروف به اعتصام الملک از نویسندگان و دانشمندان بنام ایران بود. وی اولین (چاپخانه) را در تبریز بنا کرد ، مدتی هم نماینده ی مجلس بود. اعتصام الملک مدیر مجله بنام (بهار) بود که اولین اشعار پروین در همین مجله منتشر شد ، ثمره ازدواج اعتصام الملک ، چهار پسر و یک دختر است.
پدر پروین میرزا یوسف اعتصامی پسر میرزا ایراهیم خان مستوفی ملقب به اعتصام الملک از اهالی آشتیان بود که در جوانی به سمت استیفای آذربایجان به تبریز رفت و تا پایان عمر در همان شهر زیست.
یوسف اعتصام الملک در 1253 - ۱۲۹۱ هـجری - در تبریز به دنیا آمد. ادب عرب و فقه و اصول و منطق و کلام و حکمت قدیم و زبانهای ترکی و فرانسه را در تبریز آموخت و در لغت عرب احاطه کامل یافت. هنوز بیست سال از عمرش نرفته بود که کتاب (قلائد الادب فی شرح اطواق الذهب) را که رساله ای بود در شرح یکصد مقام از مقامات محمود بن عمر الزمخشری در نصایح و حکم و مواعظ و مکارم اخلاق به زبان عربی نوشت که بزودی جز کتاب های درسی مصریان قرار گرفت. چندی بعد کتاب (ثورة الهند یا المراة الصابره) او نیز مورد تحسین ادبای ساحل نیل قرار گرفت .
کتاب (تربیت نسوان) او که ترجمه (تحریر المراة) قاسم امین مصری بود به سال 1279 - ۱۳۱۸ هـجری - انتشار یافت که در آن روزگار تعصب عام و بی خبری عموم از اهمیت پرورش بانوان در جامعه ایرانی رخ می نمود.
اعتصام الملک از پیشقدمان راستین تجدد ادبی در ایران و به حق از پیشوایان تحول نثر فارسی است. او با ترجمه شاهکارهای نویسندگان بزرگ جهان، در پرورش استعدادهای جوانان، نقش بسزا داشت. او علاوه بر ترجمه بیش از ۱۷ جلد کتاب در بهار ۱۳۲۸1289  هـجری - مجموعه ادبی نفیس و پرارزشی بنام (بهار) منتشر کرد که طی انتشار ۲۴ شماره در دو نوبت توانست مطالب سودمند علمی ، ادبی ، اخلاقی ، تاریخی ، اقتصادی و فنون متنوع را به روشی نیکو و روشی مطلوب عرضه کند.
اولین معلم او (پروین) در دوره ای که آموزش دختران امری باطل و مردود شمرده می شد همانا پدر گرامیش بود که خود جزو دانشمندان و سخندانان و از مترجمان بنام ایران بود. بنابراین ادبیات فارسی و عربی را با مهارت هر چه تمام در نزد پدر آموخت.
به ندرت در جرگه سایر اطفال وارد می شد. غالباً تنها بسر می برد اندیشه های بزرگ در سر می پروراند. در مجلس درس همیشه از سایرین پیشتاز بود. استعداد و قریحه لبریز او بزودی و هنگامی که بیش از هفت سال سن نداشت بروز کرد و در این زمان به سرودن اشعار مختلف پرداخت.
در هشت سالگی به شعر گفتن پرداخت و مخصوصا با به نظم کشیدن قطعات زیبا و لطیف که پدرش از کتب خارجی (فرنگی، ترکی و عربی) ترجمه می کرد طبع آزمایی می نمود و به پرورش ذوق می پرداخت.
در یازده سالگی به دیوان اشعار فردوسی ، نظامی ، مولوی ، ناصرخسرو ، منوچهری ، انوری ، فرخی که همه از شاعران بزرگ و نام آور زبان فارسی به شمار می آیند ، آشنا بود و از همان کودکی پدرش در زمینه وزن و شیوه های یادگیری آن با او تمرین می کرد.
گاهی شعری از شاعران قدیم به او می داد تا بر اساس آن ، شعر دیگری بسراید یا وزن آن را تغییر دهد ، و یا قافیه های نو برایش پیدا کند ، همین تمرین ها و تلاش ها زمینه ای شد که با ترتیب قرارگیری کلمات و استفاده از آنها آشنا شود و در سرودن شعر تجربه بی اندوزد.
هر کس کمی با دنیای شعر و شاعری آشنا باشد ، با خواندن این بیت ها به توانائی او در آن سن و سال پی می برد برخی از زیباترین شعرهایش مربوط به دوران نوجوانی ، یعنی یازده تا چهارده سالگی او می باشد ، شعر ( ای مرغک ) او در ۱۲ سالگی سروده شده است:

 

ای مُرغک خُرد ، ز آشیانه         تا کی حرکات کودکانه؟
رام تو نمی شود زمانه              مندیش که دام هست یا نه
شو روز به فکر آب و دانه        پرواز کن و پریدن آموز
در باغ و چمن چمیدن آموز       رام از چه شدی ؟ رمیدن آموز
بر مردم چشم ، دیدن آموز        هنگام شب آرمیدن آموز


 با خواندن این اشعار می توان دختر دوازده ساله ای را مجسم کرد که اسباب بازی اش (کتاب) است ؛ دختری که از همان نوجوانی هر روز در دستان کوچکش ، دیوان قطوری از شاعری کهن دیده می شود ، که اشعار آن را می خواند و در سینه نگه می دارد.
شعر (گوهر و سنگ ) را نیز در ۱۲ سالگی سروده است.
شاعران و دانشمندانی مانند استاد علی اکبر دهخدا ، ملک الشعرای بهار ، عباس اقبال آشتیانی ، سعید نفیسی و نصر الله تقوی از دوستان پدر پروین بودند ، و بعضی از آنها در یکی از روزهای هفته در خانه او جمع می شدند ، و در زمینه های مختلف ادبی بحث و گفتگو می کردند. هر بار که پروین شعری می خواند ، آنها با علاقه به آن گوش می دادند و او را تشویق می کردند.
قریحه سرشار و استعداد خارق العاده پروین در شعر همواره موجب حیرت فضلا و دانشمندانی بود که با پدرش معاشرت داشتند، به همین جهت برخی بر این گمان بودند که آن اشعار از او نیست.
پروین ، درتیر ماه ۱۳۰۳ شمسی برابر با ماه ۱۹۲۴ میلادی در سن ۱۸ سالگی ، دوره مدرسه دخترانه آمریکایی را که به سرپرستی خانم میس شولر در ایران اداره می شد فارغ التحصیل شد ، او در تمام دوران تحصیلی ، یکی از شاگردان ممتاز مدرسه بود. البته پیش از ورود به مدرسه ، معلومات زیادی داشت ، او به دانستن همه مسائل علاقه داشت و سعی می کرد ، در حد توان خود از همه چیز آگاهی پیدا کند. مطالعات او در زمینه زبان انگلیسی آن قدر پیگیر و مستمر بود که می توانست کتابها و داستانهای مختلفی را به زبان اصلی ( انگلیسی ) بخواند . مهارت او در این زبان به حدی رسید که ۲ سال در مدرسه قبلی خودش ادبیات فارسی و انگلیسی تدریس کرد.
در خرداد ۱۳۰۳ ، جشن فارغ التحصیلی پروین و هم کلاس های او در مدرسه برپا شد. او خطابه ای با عنوان" زن و تاریخ" ایراد کرد. در سخنرانی خود از وضع نامناسب اجتماعی ، بی سوادی و بی خبری زنان ایران حرف زد. این سخنرانی ، بعنوان اعلامیه ای در زمینه حقوق زنان ، در تاریخ معاصر ایران اهمیت زیاد دارد.
پروین در قسمتهای از اعلامیه (زن و تاریخ) گفته است:
داروی بیماری مزمن شرق منحصر به تعلیم و تربیت است ، تربیت و تعلیم حقیقی که شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گسترده معروف مستفیذ نماید.
و درباره راه چاره اش گفته است :
پیداست برای مرمت خرابی های گذشته ، اصلاح معایب حالیه و تمهید سعادت آینده ، مشکلاتی در پیش است. ایرانی باید ضعف و ملالت را از خود دور کرده ، تند و چالاک این پرتگاه را عبور کند.
او در این خطابه از ظلم مرد به شریک زندگی خویش که سهیم غم و شادی اوست سخن می گفت .خانم میس شولر، رئیس مدرسه آمریکایی دختران خاطرات خود را از تحصیل و تدریس پروین در آن مدرسه چنین بیان می کند.
پروین، اگر چه در همان اوان تحصیل در مدرسه آمریکایی نیز معلومات فراوان داشت، اما تواضع ذاتیش به حدی بود که به فرا گرفتن مطلب و موضوع تازه ای که در دسترس خود می یافت شوق وافر اظهار می نمود.
پروین پدرش را در کلیه سفرهای داخلی و خارجی اش همراهی می کرد و بر تجارت و آگاهی های خود بسی می افزود. او اشعار زیادی سروده و آثار گرانقدری از خود به جای گذاشته که می توان او را یکی از ستاره های درخشان آسمان ادب ایران دانست. اگر تعداد زن های مطرح و مشهور ایران را در پیش چشم خود مجسم کنیم آنوقت پی به عظمت و والایی این شخصیت محجوب و پاکدامن می بریم . او در تمام سرودهای خود راه تاریک زندگی را با پند و اندرز روشن می کرد. اشعار وی بیشتر در مورد مسایل اجتماعی و ظلم و بیداد شاهان و فقر عمومی می باشد.

ازدواج پروین
پروین در نوزده تیر ماه ۱۳۱۳ با پسر عموی خود ازدواج کرد و چهار ماه پس از عقد ازدواج به کرمانشاه به خانه شوهر رفت.شوهر پروین از افسران شهربانی و هنگام وصلت با او رئیس شهربانی در کرمانشاه بود. اخلاق نظامی او با روح لطیف و آزاده پروین مغایرت داشت. او که در خانه ای سرشار از مظاهر معنوی و ادبی و به دور از هر گونه آلودگی پرورش یافته بود پس از ازدواج ناگهان به خانه ای وارد شد که یک دم از بساط عیش و نوش خالی نبود و طبیعی است همگامی این دو طبع مخالف نمی توانست دیری بپاید و سرانجام این ازدواج ناهمگون به جدایی کشید و پروین پس از دو ماه و نیم اقامت در خانه شوهر با گذشتن از کابین طلاق گرفت.
پروین پس از جدایی برای مدتی کوتاه سیمای متین و موقر خویش را با غباری از گرفتگی پوشاند. اما این تغییر را فقط اطرافیان پروین که همواره با او بودند می توانستند درک کنند.
با این همه او تلخی شکست را با خونسردی و متانت شگفت آوری تحمل کرد و تا پایان عمر از آن سخنی بر زبان نیاورد و شکایتی ننمود. درباره دوره زناشویی خود فقط سه بیت ذیل را گفته است:

ای گل! تو ز جمعیت گلزار چه دیدی؟        جز سر زنش و بدسری خار چه دیدی؟
ای لعل دل افروز، تو با این همه پرتو       جز مشتری سفله به بازار چه دیدی؟
رفتی به چمن، لیک قفس گشت نصیبت     غیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دیدی؟

بعد از آن واقعه تأثیرانگیز پروین مدتی کتابدار کتابخانه دانشسرای عالی تهران (دانشگاه تربیت معلم کنونی) بود . کتابداری ساکت و محجوب که بسیاری از مراجعه کنندگان به کتابخانه نمی دانستند او همان شاعر بزرگ است . پروین در این مدت به سرودن اشعار ناب خود نیز ادامه می داد.
پروین یک قسمت از اشعار خود را که مطبوع طبع وقار وی نبود، چند سال پیش از مرگ خود سوزاند و بعضی از اشعار وی نیز پیش از آنکه به صورت دیوانی منتشر شود، در مجله «بهار» که به قلم پدر ادیبش ، مرحوم یوسف اعتصام الملک انتشار می یافت چاپ می شد.
در سال ۱۳۱۴ دیوان پروین اعتصامی، شاعره توانای ایران، به همت پدر ادیب و گرانمایه اش انتشار یافت و دنیای فارسی زبان از ظهور بلبل داستان سرای دیگری در گلزار پر طراوت و صفای ادب فارسی آگاهی یافت و از غنچه معطر ذوق و طبع او محفوظ شد.
پس از چاپ دیوانش وزارت فرهنگ نیز از او تقدیر کرد.
چاپ اول دیوان که آراسته به دیباچه پر مغز شاعر و استاد سخن شناس ملک الشعرای بهار و حاوی نتیجه بررسی و تحقیق او در تعیین ارزش ادبی و ویژگیهای سخن پروین بود شامل بیش از یکصد و پنجاه قصیده و مثنوی در زمان شاعر و با قطعه ای در مقدمه از خود او تنظیم شده بود. پروین با اعتقاد راسخ به تأثیر پدر بزرگوارش در پرورش طبعش، دیوان خود را به او تقدیم می کند .
ملک الشعرای بهار در چارچوب اول دیوان پروین اعتصامی، دیباچهای دارد که قسمتی از آن ذیلاً نقل می شود:
«این دیوان ترکیبی است از دو سبک و شیوه لفظی و معنوی، آمیخته به سبکی مستقل آن دو، یکی شیوه شعرای خراسانی، خاصه استاد ناصر خسرو و دیگری شیوه شعرای عراق و فارس بخصوص شیخ مصلح الدین سعدی است و از حیث معانی نیز بین افکار و خیالات حکما و عرفاست و این جمله با سبک مستقلی که خاص عصر امروز و بیشتر پیرو تجسم معانی و حقیقت جویی است ترکیب یافته و شیوه بدیعی را بوجود آورده است. قصائد این دیوان، عطر و بوی قصاید ناصر خسرو را دارد و در ضمن آنها ابیاتی که زبان شیرین سعدی و حافظ را فریاد میآورد بسیار است، و بالجمله در پند و اندرز و نشان دادن مکارم اخلاق و تعریف حقیقت دنیا از نظر فیلسوف و عارف و تسلیت خاطر بیچارگان و ستمدیدگان و مفاد (قل متاع الدنیا قلیل) و (نجی المخفون) دل خونین مردم دانا را سراسر تسلیتی است، در همان حال راه سعادت و شارع حیات و ضرورت دانش و کوشش را نیز به طرزی دلپسند بیان میکند و میگوید که در دریای شوریده زندگی با کشتی علم و عزم راهنورد باید بود و در فضای امید و آرزو با پر و بال هنر پرواز باید کرد. علم سرمایه هستی است نه گنج زر و مال، روح باید که از این راه توانا گردد... »
پروین اعتصامی به تمام شرایط شاعری عمل کرده است، اگر احیانا ً به قول نظامی عروضی، دوازده هزار بیت شعر از اساتید را حفظ نداشته باشد، باز به قدریکه وی را بتوان با کلمات و اصطلاحات و امثال متقدمین تا آن درجهای که ضرورت دارد آشنا خواند، آشناست.
هر گاه تنها غزل «سفر اشک» از این شاعره شیرین زبان باقیمانده بود، کافی بود که وی را در بارگاه شعر و ادبیات حقیقی جایگاهی عالی و ارجمند بخشد، تا رسد به «لطف حق»، «کعبه دل»، «گوهر اشک»، «روح آزاد»، «دیده و دل»، «دریای نور»، «گوهر و سنگ»، «حدیث مهر»، «ذره»، «جولای خدای»، «نغمه صبح»، و سایر قطعات باقیمانده که هر یک برهان آشکار بلاغت و سخندانی است.
هنر شاعره بزرگ ما این است که توانسته است این معنای بزرگ را در همه جا در گفتار خود به شکلی جاذب و اسلوبی لطیف بپروراند و حقیقت عشق را مانند میوه پاک و منزهی که از الیاف خشن و شاخ و برگ بیهوده و مسموم جدا ساخته باشند، با صفای اثیر و درخشندگی نور و چاشنی روح بر سر بازار سخن رواج دهد.
پدر پروین یک جلد از آن را همراه نامه ای به علامه قزوینی به پاریس فرستادند ایشان پس از مطالعه دیوان، نامه ای نوشتند که شرح مختصری از آن در متن ذیل آمده است:
آقای عزیز و محترم و معظم ـ مرقومه کریمه، مورخه ۲۴ آبان با یک جلد دیوان خانم پروین اعتصامی، چندی قبل زیارت گردید و با کمال لذت و تمتع، قسمت عمده این دیوان و مخصوصا قصاید آن را مطالعه کردم، و هر چه بیشتر می رفتم و بیشتر می خواندم، استعجاب من به تعجب مبدل می شد که چگونه امروزه در این قحط الرجال فضل و ادب، یک چنین «ملکه النساء الشواعر» در ایران ظهور کرده و به سرودن اشعاری در درجه اول از فصاحت و سلاست و متانت که لفظا و معنا و مضمونا و فکرا با بهترین قصاید اساتید و مخصوصا ناصر خسرو (که گویا بیشتر شیوه او، مطمح نظر خانم بوده) دم برابری می زند، و موفق گشته است!
مثلا این قصیده :

یکی پرسیداز سقراط کز مردن چه خواندستی         بگفت ای بی خبر،مرگ ازچه نامی زندگانی را
اگر زیـن خاکدان پست، روزی بر پری بینی          که گردونها و گیتی هاست، ملک آن جهانی را
چراغ روشن جان را، مکن درحصن تن پنهان       مپـیچ اندر میان خرقه، این یاقـوت کانـی را

به راستی جای بسی تحسین و تمجید است که خانم جوانی از خانم های ایران با اوضاع و کیفیات حاضر، به ساختن اشعاری بدین پایه از استحکام الفاظ و صحت آن نحوا و صرفا و لغه و املا و فصاحت عدیم النظیر و خلو آن از جمیع عیوب فنی، موفق شده است.»

پروین پس از درگذشت پدر، این ابیات را در سوک وی سروده است:

 

پدر،آن تیشه که برخاک تو زد دست اجل        یوسفت نام نهادند و به گـرگت دادنـد
مه گردون ادب بودی و در خاک شدی          از نـدانستن مـن، دزد قضـا آگه بود
آنکه در زیر زمین، داد سر و سامانـت          به سر خاک تو رفتم، خط پاکش خواندم
رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی        بی تو اشک و غم حسرت، همه مهمان منند
صـفحه روی ز انـظار، نـهان میدار             دهر بسیار چو من سر به گریبـان دیده است
عضو جمعیت حق گشتـی و دیگر نخوری        گل و ریحان کدامین چـمنت بـنمودند؟
مـن که قدر گـهر پاک تـو میدانستم                من که آب تو ز سر چشـمه دل میـدادم
من یکی مرغ غزل خوان تو بودم، چه فتاد       گنج خود خواندیم و رفتی و بگذاشتیم
 تیشهای بود که شد باعث ویرانـی من            مرگ، گرگ توشد، ای یوسف کنعانی من
خاک، زندان توگشت، ای مه زندانی من         چو تو را برد، بخندید به نادانـی من
کاش میخورد غم بی سر و سامانی من         آه از این خط که نوشتند به پیشانی من
بی تو در ظلمتم ای دیده نورانی مـن            قدمـی رنجه کن از مهر، به مهمانی من
تا نخوانند در این صفحه، پریشانی من          چه تفاوت کندش سر به گریبانی من ؟
غم تنهایی و مهجوری و حیرانـی من            که شکستی قفس، ای مرغ گلستانی من
ز چه مفقود شدی، ای گهر کانی من             آب و رنگت چه شد، ای لاله نغمانی من؟
که دگر گوش ندادی به توا خوانی من؟          ای عجب تعد تو با کیست نگهبانی من؟
 

دعوت دربار و مدال درجه سه
معمولا رسم است که دولت ، دانشمندان و بزرگان علم و ادب را طی برگزاری مراسمی خاص ، مورد ستایش و احترام قرار می دهد . در چنین مراسمی وزیر یا مقامی بالاتر ، مدالی را که نشانه سپاس ، احترام و قدردانی دولت از خدمات علمی و فرهنگی فرد مورد نظر است ، به او اهدا می کند ، وزارت فرهنگ در سال ۱۳۱۵ مدال درجه سه لیاقت را به پروین اعتصامی اهدا کرد ولی او این مدال را قبول نکرد.
گفته شده که حتی پیشنهاد رضا خان را که از او برای ورود به دربار و تدریس به ملکه و ولیعهد وقت دعوت کرده بود ، نپذیرفت ، روحیه و اعتقادات پروین به گونه ای بود که به خود اجازه نمی داد در چنین مکان هایی حاضر شود . او ترجیح می داد در تنهایی و سکوت شخصی اش به مطالعه بپردازد.
او که در ۱۵ سالگی درباره ستمگران و ثروتمندان به سرودن شعر پرداخته ، چگونه می تواند به محیط اشرافی دربار قدم بگذارد و در خدمت آنها باشد ؟
او که انسانی آماده ، دارای شعوری خلاق و همواره درگیر در مسائل اجتماعی بود به این نشان ها و دعوت ها فریفته نمی شد.

دوران بیماری و مرگ پروین
پروین اعتصامی ، پس از کسب افتخارات فراوان و درست در زمانی که برادرش - ابوالفتح اعتصامی - دیوانش را برای چاپ دوم آن حاضر می کرد و در حالی که آسمان ادب و فرهنگ ایران انتظار سال های متمادی خدمت مجدانه وی را داشت تا بسی غنی گردد، بی هیچ نوع سابقه کسالت، ناگهان در روز سوم فروردین ۱۳۲۰ بستری شد پزشک معالج او ، بیماری اش را حصبه تشخیص داده بود ، اما در مداوای او کوتاهی کرد و متاسفانه زمان درمان او گذشت
نیمه شب شانزدهم فروردین پزشک خانوادگی اش را چندین بار به بالین او خواندند و حتی کالسکه آماده ای به در خانه اش فرستادند ، ولی او نیامد و ... پروین در آغوش مادرش چشم از جهان فرو بست و رخ در نقاب خاک کشید و رخت از این دنیای فانی بربست.
پیکر پاک او را در آرامگاه خانوادگی اش در شهر قم و کنار مزار پدرش در صحن مبارک حضرت معصومه (س) ، به خاک سپردند . پس از مرگش قطعه شعری از او یافتند که معلوم نیست در چه زمانی برای سنگ مزار خود سروده بود . این قطعه را بر سنگ مزارش نقش کردند ، آنچنانکه یاد و خاطره اش در دل مردم نقش بسته است



اینکه خاک سیهش بالین است اختر چرخ ادب پروین است

گر چه جز تلخی از ایام ندید هر چه خواهی سخنش شیرین است

صاحب آنهمه گفتار امروز سائل فاتحه و یاسین است

دوستان به که ز وی یاد کنند دل بی دوست دلی غمگین است

خاک در دیده بسی جان فرساست سنگ بر سینه بسی سنگین است

بیند این بستر و عبرت گیرد هر که را چشم حقیقت بین است

هر که باشی و زهر جا برسی آخرین منزل هستی این است

آدمی هر چه توانگر باشد چو بدین نقطه رسد مسکین است

اندر آنجا که قضا حمله کند چاره تسلیم و ادب تمکین است

زادن و کشتن و پنهان کردن دهر را رسم و ره دیرین است

خرم آن کس که در این محنت‌گاه خاطری را سبب تسکین است



سخن استاد ملک الشعرای بهار درباره اشعار پروین اعتصامی
شعر پروین شیوا، ساده و دلنشین است. مضمون های متنوع پروین مانندباغ پرگیاهی است که به راستی روح را نوازش می دهد. اخلاق و همه تعابیر و مفاهیم زیبا و عادلانه آن چون ستاره ای تابناک بر دیوان پروین می درخشد چنانکه استاد بهار در مورد اشعار وی می فرمایند پروین در قصاید خود پس از بیانات حکیمانه و عارفانه روح انسان را به سوی سعی و عمل امید، حیات، اغتنام وقت، کسب کمال، همت، اقدام نیکبختی و فضیلت سوق می دهد، سرانجام آنکه او دیوان خوبی و پاکی است.

سخن دکتر معین درباره پروین اعتصامی
همچنین «دکترمحمدمعین» درباره او می ­گوید: «اندیشه های پروین نو و متضمن نکات اجتماعی و اخلاقی و انتقادی است و تمثیلات نغز و اندرزهای حکیمانه و تفکرات او مایه شگفتی است . پروین در غالب آثار خویش چون مادری مهربان با فرزندان دلبند خویش سخن می ­گوید. واقع بین است و بدین سبب تلخی های حیات را نیک ادراک می ­کند و به خواننده عرضه می ­دارد. » پروین در قصاید خود از حیث الفاظ پیرو شیوه شاعران قرن پنجم و ششم خاصه ناصرخسرو قبادیانی (۴۸۱ هجری قمری) است و در اشعار دیگر از قطعات و مثنوی های پر ارزش و غزل ­ها و غیره سخن او بیشتر رنگ سخن عراقی دارد و غالباً ساده و گاه تحت تاثیر لهجه معاصراست. اما اندیشه های وی نو و متضمن نکات بلند اجتماعی و اخلاقی و انتقادی است و تمثیلات نغز و اندرزهای حکیمانه و تفکرات و تحقیقات بلند او در همة آثارش مایه اعجاب خواننده می ­شود. قدرت او درخلق مناظرات و پرسش ­ها و پاسخ هایی ­است که غالبا میان اشخاص و اشیا ترتیب می ­دهد و از آن راه به نتایجی که مطلوب اوست می رسد. تقریبا او در تمامی آثارش شاعر حقیقت جو و واقع بین است و به همین سبب تلخی ­های حیات را از هر کس بهتر درک می ­کند و با مهارتی خاص به خواننده نشان می دهد. درک او نسبت به مبدا حیات روشن و تحت تاثیر شدید اعتقادات دینی و اندیشه ­های عرفانی است...

یکی از زیبا ترین مناظره های دیوان پروین مناظره مست و هوشیار میباشد

 

مست و هوشیار


محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت                                مست گفت این پیراهن است افسار نیست 
گفت مستی زان سبب افتان وخیزان می روی                             گفت جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست 
گفت می باید ترا تا خانه ی قاضی برم                                     گفت رو صبح آی قاضی نیمه شب بیدار نیست 
گفت نزدیک است والی راسرای آنجا شویم                               گفت والی از کجا در خانه ی خمار نیست 
گفت تا داروغه راگوییم درمسجد بخواب                                   گفت مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست 
گفت دیناری بده پنهان و خود را وارهان                                  گفت کار شرع کار درهم و دینار نیست
گفت از بهر غرامت جامه ات بیرون کنم                                   گفت پوسیدست جز نقشی ز تار و پود نیست
گفت آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه                                     گفت در سر عقل باید بی کلاهی عار نیست
گفت می بسیار خوردی زان چنان بیخود شدی                            گفت ای بیهوده گو حرف کم و بسیار نیست
گفت باید حد زند هوشیار مردم مست را                                   گفت هشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیست

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۲ ، ۱۴:۳۴
معصومه رستمی